تفکرنقادانه به زبان عاشقانه
جملۀ عربی هست که میگوید:
«من یحبک لن یترکک ولو
کنت شوکآ بین یدیه
کسی که دوستت دارد هرگز شما را ترک نخواهد کرد؛ حتی اگر خاری در بین دستانش باشد».
جملۀ جذابی است. میتوانی استوریش کنی. شک ندارم آدمهای زیادی ابرازهمدردی میکنند و چند نفری هم آه میکشند و مینالند از رفیق نیمهراه بودن یار.
آنهایی که رفتهاند همیشه آدمهای بد قصهاند. آه و نفرینهای زیادی هم پشت سرشان بوده و هست و خواهد بود؛ اما چرا هیچکس برای یک بار هم از کسی که رفته نپرسید چرا رفتی؟ چه شد که رفتی؟ اصلاً تا حالا شده خودتان را بگذارید جای کسی که رفته؟ چه بر سرش آمده وقتی خواست آخرین پیام را بنویسد؟ چند بار کلمهها و جملهها را پاک کرد. پشت کدام جملهها اشک ریخت؟ وقتی جملههایش را بالاخره فرستاد؛ بعدش، بعدش چه کرد؟ تا وقتی آدم آن ور خط جوابش را بدهد چه بر سرش آمد؟ چند بار برای آخرین بار عکس پروفایل معشوقش را نگاه کرد؟ کدام خیابانها را پیاده گز کرد برای هضم دلتنگیش؟ چند ساعت طول کشید تا کمی و فقط کمی آرام شود؟
اینها را ننوشتم که در ستایش معشوقی که رفته حرف بزنم. میخواهم بگویم همیشه ما فقط یک طرف ماجرا را میبینیم. در همۀ موضوعهای اجتماعی قضیه همین است. یک طرفه به قاضی میرویم نسخهمان را میپیچیم و تمام.
یادمان نرود هر اتفاقی هر جایی از این دنیا میافتد ما فقط در جریان بخشی از ماجرا قرار گرفتهایم. پس دلیلی ندارد برای همۀ اتفاقهای دنیا واکنش نشان دهیم؛ چون مطمئناً در نودونهدرصد ماجراها ما اشتباه قضیه را برداشت کردیم.
آخر قصۀ جامعهای که تفکر نقادانه در آن نقشی نداشته باشد همین است که امروز در ایران خودمان میبینیم.
- ۶ نظر
- ۲۶ شهریور ۹۹ ، ۱۱:۳۸