و اما خوش خنده
چند سال دیگر باید بگذرد که دوباره عاشق کسی شبیه تو شوم : دیوانه ، محجوب ، خر ، بی عرضه ، متین ، گاو ، خوش خنده ،خوش خنده و خوش خنده !
- ۲ نظر
- ۱۱ دی ۹۴ ، ۲۳:۵۶
چند سال دیگر باید بگذرد که دوباره عاشق کسی شبیه تو شوم : دیوانه ، محجوب ، خر ، بی عرضه ، متین ، گاو ، خوش خنده ،خوش خنده و خوش خنده !
شاید یکی از پیچیده ترین اتفاقات ارشد ، مشخص کردن موضوع پایان نامه باشد . بعد از کلی این در و ان در زدن بالاخره یک موضوع کار نشده و شاید جالب پیدا کردم . با توجه به موضوع احتیاج داشتم به چهار نویسنده ، دو نویسنده مرد و دو نویسنده زن ، در دوره های مختلف . جلال آل احمد و سیمین دانشور جز پایه های کار بودند می ماند دو نویسنده ی دیگر .بین نویسنده های مرد چند سال اخیر ، دنبال یکی هستم که مثل جلال دغدغه های اجتماعی داشته باشد ، مثل جلال فکر کند ولی خب هر چقدر بیشتر تلاش می کردم ، کمتر به نتیجه می رسیدم . نویسنده های این چند سال اخیر تمام هم و غمشان را گذاشته بودند روی عشق . عشق های بی سر و ته که نه دردی از مردم دوا می کردند و نه حتی بهشان آموزش درست حسابی می دهند .
این چند مدتی که ادبیات نوجوان خارجی می خواندم ، یک چیز خیلی جالب کشف کردم اینکه این اجنبی ها عجیب برای کوچکترین موضوعات نوجوانه ، کتاب نوشتند : کودکان طلاق ، بچه های بدسرپرست ، جنگ جهانی ها ، یتیم خانه ها ، سرطان و کلی موضوعات ریزو درشت که عقل جن هم بهش نمی رسد . حالا ما توی ایران با اینهمه ادعا حتی در ادبیات بزرگسالمان هنوز درباره خیلی موضوعات کتاب نداریم .
توی کشوری زندگی می کنیم که مشکلات اجتماعی از سرو کولمان بالا می رود ولی هنوز یک نویسنده پیدا نشده که جسارت به خرج دهد و از موضوعات کلیشه ی عشق و خیانت دست بکشد و یکسری به این موضوعات بزند . شاید برای همین هست که ما خیلی وقت است روی یک مدار صفر درجه می چرخیم .
ریحانه (برادرزداه م ): عمه زهرا من دوتا پسر دارم ها
من : چقدر خوب اسمشون چیه ؟
ریحانه : مهدی صاحب الزمان
من :|
::: دیروز که از سفر برگشتم هم دفتر نقاشیش رو باز می کنه و نقاشی ها جدید کشیده ش رو نشونم میده
ریحانه : عمه زهرا این مهدی صاحب الزمان پسرم هست ، این دخترم ، این دامادم و این عروسم که پسرم مهدی صاحب الزمان رو می کشه !
من :|
پ ن : این بچه اگه باباش بره مجلس ادعای خدایی می کنه ، ببینید من کی گفتم بهتون !
کلا یک روز هم می رسد ، که امام رضا رو میاریم شیراز ، بعد مشهد و مشهدی ها رو با خاک یکسان می کنیم !
می گویند وقتی آدم و حوا از میوه ممنوعه خوردند ، خدا اولین تبیهی که آن ها را کرد این بود که پوشش را از آنها گرفت و جالب اینجاست که این موضوع پوشش و تنبیه یکی از اسطوره های باستانی ایرانی هم هست .
::: پس از آنکه اهورا مشی ( پدر انسان ها ) و مشیانه (مادر انسان ها ) را بوجود آورد ، مشی و مشیانه به آفریدگاری اهورا اقرار کردند ولی اهریمن آنها را فریفت و آنان نخستین دروغ را بر زبان آوردند و آفریدگاری را به اهریمن نسبت دادند . بخاطر همین دروغ اهورا آن ها را آوراه کرد و به مدت سی روز بدون خوراک زیستند و با شاخ و برگ گیاهان خود را پوشیدند و .... ( شرح این موضوع در بندهشن به طور مفصل هست )
پ ن :
۲۶ : ای فرزندان آدم! لباسی برای شما فرو فرستادیم که اندام شما را میپوشاند و
مایه زینت شماست و لباس پرهیزگاری بهتر است، اینها (همه) از آیات خدا است
شاید متذکر (نعمتهای او) شوند.
۲۷ - ای فرزندان آدم! شیطان شما را
نفریبد آنچنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد و لباسشان را از
تنشان بیرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد، چه اینکه او و همکارانش
شما را می بینند و شما آنها را نمی بینید (اما بدانید) ما شیاطین را اولیای
کسانی قرار دادیم که ایمان نمی آورند. ( سوره اعراف )
اگر به من است ، می گویم تمام دختران ایران زمین عاشقت شده اند .
همیشه یه چیزی برام قد یه کله قند سوال بود ؟ اینکه معرفی کردن فیلم های خارجی درست هست یا نه ؟
خب راستش رو بخواید کلا ما از اونایی هستیم که از پشت کوه اومدیم و یه خورده یی این جور سوال ها زیادی ذهنمون رو درگیر می کنه ! و بخاطر اینکه هنوز جواب درستی واسش پیدا نکردم ، خیلی از فیلم های خوبی که دیدم رو اینجا نگفتم و سفارش نکردم که مثلا حتما ببینید که خیلی خوب هست و اینا . دعا کنید یه خورده ما هم خارجی شیم و این جور مسائل واسمون دغدغه نباشه تا تقسیم کنیم بعضی از این فیلم خوبا رو .
خدا خودش از سر تقصیرات ما بگذره ولی بهتون پیشنهاد میدم حتما این فیلم رو ببینید !
پ ن : گول ظاهر عکس فیلمه رو نخورید ، بیشتر از اینکه اینقد عاشقانه باشه درباره بیمار های سرطانی هست ، حالا بچه ها یک وقت هایی اون وسط مسط ها یه شیطنت هایی می کنن که به بزرگی خودتون ببخشیدشون (:
در شیر تو شیر بودن مملکت همین بس که ، سه شنبه قبل از اینکه عازم دانشگاه شوم ، سایت دانشگاه آزاد را چک کردم برای آزمون دکتری ، هزینه ثبت نام صد و بیست هزار تومان بود ، ما هم خوشان خوشان گفتیم ان شالله پنج شنبه که برگشتیم ثبت نام کنیم . بعد امروز که وارد سایت دانشگاه شدیم ، قیمت ۱۴۰ هزار تومان شده بود . حالا توی این دو سه روز چه اتفاقی افتاد که هزینه ثبت نام تغییر کرده را نمی دانم . ولی خب ما بخاطر همین عدم ثبات دانشگاه کلا بی خیال دانشگاه آزاد شدیم .
قضیه وقتی جالب تر شد که ۴۰۰ تومان دیگر را هم به هزینه اضافه کردند ، آنهم به عنوان کارمزد . یکی نیست بگوید اگر قصد تلکه کردن ملت را دارید این مسخره بازی ها دیگر چه صیغه ای است ؟
شاید برای خیلی ها مسخره بیاید ولی خب یک چیزهایی برای من مهم است ، مثلا توی اینستا من برای اینکه یک پست را لایک کنم ، باید آن پست واقعا خوب باشد که لایکش کنم و گرنه همین مدلی نیست که از بالا همین طوری این قلب ها را فشار دهم تا بیایم پایین .
بعد از انجایی که در اینستا ، آدم خیلی از تفکرات آدم های مشهور را از نزدیک می بیند . من به کوچکترین کارهای اینها حساس شدم . چند مدتی می شد که می دیدم آدمهایی که شاید یک وقت هایی خیلی دوستشان داشتم بنظرم یک مشت آدم بودند که قوه رفیق بازی هایشان خیلی بیشتر از قوه فکر کردنشان هست .
در ادامه این مقدمه چینی ها باید بهتان اعلام کنم ، یک روز نشستم و تمام این آدمهای سطحی نگر را از لیست دوستهایم پاک کردم بخشی از این آدمها از این قرار بودند : حامد عسکری(شاعر ) ، محمد باقر مفید کیا (کارگردان مثلا ارزشی ) ، حسام آبنوس ، آن خانم شاعر شهرستان ادبی، فکر کنم اسمش عارفه دهقانی بود و یکی دو مورد دیگر که جرمشان این بود که هی زیر پست های کتاب پنجشنبه فیروزه یی به به و چه چه می کردند ! بنظرم آدمهایی که دوستی هایشان را به فرهنگ کشور ترجیح می دهند را باید بندازی جلوی سگ . امروز هم آمدم این پیج " من و کتاب " را حذف کردم ، چون یکی از پست هایش را به این کتاب سخیف اختصاص داده بود .
یکجوری سرم درد می کنه و همزمان چشمام سرخ شده ، انگار مثلا کل هفته ی پیش ، از بودنش مست بودیم ، حالا باید تاوان بدیم !