آن مرد با لبخند رفت.
از بچگی یه ترس بزرگ داشتم و اون یتیم شدن بود. امروز یتیم ش
دم.
- ۱ نظر
- ۱۳ دی ۹۸ ، ۱۸:۵۹
از بچگی یه ترس بزرگ داشتم و اون یتیم شدن بود. امروز یتیم ش
دم.
خواب دیدم میخوام برم کربلا. خیلی خوشحال شدم و با خودم گفتم: اون سری که نشد برم حرم؛ ولی اینبار میام حرمت آقا. یهو یکی بهم گفت: تو که با این پاها نمیتونی بیای. نگاه پاهام کردم دیدم کف پاهام پر از جوشهای چرکی زشته. هی با خودم میگفتم: پاهای من که این طوری نبود و با یه غمی نگاه پاهام میکردم.
فرض کنید یه سفر چهار روزه قراره برید کیش. توی این چند روز که قراره بمونید بدون شک قبل از سفر کلی جستوجو میکنید که کجاهای کیش رو برید و برنامهریزی میکنید هر روز کجاها رو دیدن کنید که بیشترین بهره رو از سفر ببرید. مطمئناً شمایی که تا دیروز تا ساعت ده صبح خواب بودید توی سفر برای اینکه فرصتی رو از دست ندهید و صبحانه رو هم توی هتلتون بخورید تهتهش هشت صبح توی رستوران هتل هستید و بعد از صبحانه بدون فوت یک ثانیه میرید که همه جا رو ببین و تمام سعیتون رو میکنید که جایی رو از قلم نندازید. شبها هم تا دیروقت بیرونید و از همۀ طبیعت استفاده می کنید. توی سفر هم معمولاً کمتر گوشی دستتونه و کمتر وقتی رو توی فضای مجازی میگذرونید و سعی میکنید زیاد هم وارد حاشیههای زندگی نشید.
درسته؟
توی باورهای دینی ما همیشه این طور بهمون میگفتند که زندگی توی این دنیا مثل یه سفر کوتاهه و ما اینجا فقط مسافری هستیم که باید از لحظهلحظههای زندگی در این دنیا استفاده کنیم برای ساختن یه دنیای بزرگتر که قراره تا ابد اونجا زندگی کنیم. پس چرا ما برای زندگیمون هیچ برنامهای نداریم و چرا از زندگی و این سفر کوتاه لذت نمیبریم؟
ما ایرانیها عاشق مقدمهچینی هستیم. اینکه اگر بخواهیم دربارۀ موضوعی ساده حرف بزنیم حتماً قبلش باید در حد یکیدو دقیقه مقدمهای بگویم و بعد برویم سر اصل مطلب. این مقدمه برای مخاطب شاید چندان اهمیتی نداشته باشد؛ ولی برای راوی مسئلهای حیاتی است؛ چون باید وجه مثبتی از خودش را به مخاطبش نشان بدهد.
مثلاً یک ایرانی اگر بخواهد در پویش روز صد کلمه در روز شرکت کند باید حتماً قبلش بگوید او خودش روزی بیشتر از دو هزار کلمه مینویسد؛ ولی دلش میخواهد توی این پویش هم شرکت کند.
یا مثلاً اگر بخواهد در پویش حفظ سه کلمه انگلیسی در روز شرکت کند حتماً باید قبلش بگوید که خودش در حد تافل زبانش خوب است؛ ولی خب توی این پویش هم شرکت میکند.
اگر توی کارگاه یا کلاسی شرکت کرده باشید این را حتماً تجربه کردهاید که اگر استاد به مطلبی اشاره کرد ما باید حتماً نیم ساعت از کارگاه را بگیریم تا به استاد بفهمانیم ما دربارۀ این موضوع از قبل مطالعه داشتیم.
اینقدری که ما به مقدمه اعتقاد داریم اگر به نتیجه اهمیت میدادیم الان سروشکل بهتری داشت زندگیمان.
تاریخ چیز عجیبیه. محاله تاریخ بخونید و روی بعضی از اتفاقات مکث نکنید و با خودتون بگید چقدر آشنا چقدر شبیه امروز ما. فرقی نداره تاریخ کدوم کشور و کدوم زمان رو بخونید همیشه مطالبی هست که باعث تعجبتون میشه و باهاش همذاتپنداری میکنید.
دارم تاریخ بیهقی رو میخونم. در کنار تاریخ بیهقی کتابی رو میخوانم که بتونم اتفاقهای اون دوران رو بهتر بفهمم. یه جایی از کتاب دکتر فروزانفر میگه: البتگین برای رفتن به هندوستان قصد داره از منطقۀ غزنه بگذره؛ ولی حاکم غزنه اجازه نمیده. بنابراین البتگین غزنه رو محاصره میکنه. اهالی غزنه توی محاصره قرار میگیرن و توی تهیۀ اقلام مورد احتیاجشون توی تنگنا قرار میگیرند؛ اما اهالی روستای زاولستان سپاه محمود رو تأمین میکنند. اهالی غزنه اونقدر در محاصرۀ اقتصادی قرار میگیرند که در نهایت به البتگین پیغامپسغام میفرستند که «ما را پادشاه باید عادل باشد و ما از او به جان و زن و فرزند ایمن باشیم و خواستۀ ما ایمن بود خواه ترک باشد و خواه تازیک.»
نمیدونم چقدر از غزنویان میدونید؛ ولی غزنویان اولین حاکمان غیرایرانی بودند که بر ایرانیها حکومت کردند و با وردشون به کشور کلی فرهنگهای غیرایرانی با خودشون وارد کشور کردند. شاید هم.جنسگرایی کمترین صدمهای بود که غزنویان از لحاظ فرهنگی به ایران وارد کرد.
خلاصه اینکه همیشه توی تاریخ آدمهایی بودند که از یک جایی به بعد نتوستند طاقت بیارن و خودشون رو به بهانۀ زندگی آرام و بهتر تسلیم کشورها و فرماندهان قویتر کردند و در نهایت چیزی جزو مکافات و بدبختی نصیبشون نشد.
یه وقتایی با خودم فکر میکنم کی یاد میگیریم درست و بدون غرض و بدون حب و کینههای سیاسی که توی دل همهمون هست با هم گفتوگو کنیم و شاید گرهای از مشکلات کشور باز کنیم. راستش رو بخواید امید چندانی ندارم که به این زودیها جلوی این آرزوم تیکی بخوره. و زمانی نااامیدتر میشم که میبینم کسایی که ادعای فرهنگ دارند و مثلاً کارشون با کتاب و داستان و قصه است نه برای نقد و پیشرفت داستان کشور و فقط برای تخریب رقیب فرهنگیشون زیرآب هم رو میزنند و به زنندهترین شکل هم رو نقد میکنند.
اینها فرهیختگان کشور هستند از آدمهای سیاس و سیاستمدار و آدمهای معمولی چه انتظاری باید داشته باشیم.