::: یک
خوب که نگاه میکنم مأموریت من در این دنیا نوشتن قصهها و
داستانها است. داستانهایی که قرار است از زاویهی دیگری به این دنیا نگاه کند و
دنیا را جور دیگری ببیند و به آدمها یادآوری کند که دنیا آنقدرها هم که پشت سرش
حرف است، بد نیست. فقط کافی است کمی بهش فرصت دهیم تا آن روی زیبایش را هم نشانمان
دهد. ایدهی نوشتن وریا وقتی به سرم زد که فکر کردم، یک چیزی در این
دنیا زیادی میلنگد اول اینکه مردم سرزمینم به شکل عجیبی و البته غمانگیزی کتاب
نمیخواندند. دوم آنکه شبیه هم شدن آدمهای دور و اطرافم بود. یک روز بلند شدم و
دیدم همهی آدمهای دور و برم و حتی آدمهای توی خیابان و بانک و دانشگاه دارند
شبیه هم میشوند. شبیه هم لباس میپوشند شبیه هم میخندند و شبیه هم خیلی کارها میکنند.
این شبیه بودن آدمها هیچوقت برای آدمی مثل من که دلش چیزها و تجربههای جدید میخواست
خوشایند نبود. پس وریا را نوشتم که از معجزهی کتابها برایتان بگویم و اینکه کاش
یک روز بلند شویم و به تعداد هفتاد میلیون نفر آدم جدید ببینیم. آدمهایی با فکرهای
جدید و خلاقی که شبیه هم نیستند. به این امید که این خلاق و متفاوت بودن دریچهای
باشد برای بهتر دیدن و درک کردن صاحب دنیایی که آنرا خلق کرده است.
کتاب «وریا» داستان دختر نوجوانی است که دلش میخواهد متفاوت
باشد، متفاوت ببیند، متفاوت زندگی کند و حتی متفاوت لبخند بزند؛ اما این متفاوت
بودن به همین راحتیها هم که خیالش را میکرد نبود و کلی ماجراهای ریز و درشت را
برایش رقم میزند.
::: دو
بالاخره بعد از شش ماه وریای جان از زیر چاپ در اومد(:
:::سه
اصلا باور نمی کنم که وریا چاپ شده. تا این حد برام غیر قابل باوره یعنی. یه تشکر ویژه هم از انتشارات آرما دارم بابت اعتمادش به من.
::: چهار
لیست نمایندگی های انتشارات آرما در شهرستان های مختلف ( کلیک کنید)