آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

۲۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

وحشی بافقی

جمعه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۵۳ ب.ظ
:::یک
بر کسانی که ببینند به روی تو هلال
عید باشد همه روز و همه ماه و همه سال



:::دو
از من می‌شنوید، دنیا دیگه ارزش زندگی کردن نداره.
کاش خدا، دکمۀ استوپش رو می زد فقط.


  • گلی

مامان فداش بشه.

جمعه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۲۰ ق.ظ

این روزها، بیشتر از هرچیزی دلم برای پسرم، یحیی تنگ شده.

چقدر جای بچه‌ام توی این دنیا خالیه.

  • گلی

هوای تو

پنجشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۷، ۰۵:۴۴ ب.ظ

:::یک

یه روز قبل اینکه برم مشهد، به حسابم یه پولی واریز شد که نه کم بود نه زیاد. به اعضای خونواده گفتم: کسی پولی به حسابم ریخته که همه دسته جمعی و یکصدا گفتن: من، من، من ریختم که یعنی هیچکدومشون نفرستادند.

ددی جان گفتند شاید انتشارات به حسابت ریخته. گفتم اگر انتشارات ریخته بود خبر می‌داد تازه قسط دوم انتشارات برای مهرماه هست نه الان.

خلاصه ما به هرکی گفتیم بابا کی مسئولیت این اقدام تروریستی رو برعهده می‌گیره  کسی قبول نکرد.

حالا نه می‌شد پول رو خرج کرد و از اونطرف چشمک می‌زد برای مصرف شدن.

گفتم حالا بعد اینکه اومدم شیراز برم بانک ببینم کدوم خیر دیده ای این حرکت رو زدند که دیروز انتشارات آرما نامه فرستاده که توی همون تاریخ همون مقدار رو براتون فرستادیم.

حالا که مشخص شد، کار انتشارات بوده یه بخشی از ماجرا حل شد یکهو یادم اومد من قبلاً ده جلد کتاب از انتشارات سفارش دادم خب قاعدتاً باید هزینه  کتاب‌ها رو  از قسط دوم کم کرد و پول رو پرداخت می‌کردند برای همین مجبور شدم زنگ بزنم به انتشارات و بگم که بابا اضافه فرستادید پول. بعد از تماس گفتند اشکال نداره بابا، نوش جونت اون ده جلد کتاب و اینکه انگار فروش نمایشگاه کتاب خوب بوده و قسط دوم‌ رو زودتر دادند.

از حال و احوال وریا پرسیدم که گفتند تا یکی دوماه آینده میره چاپ دوم ان‌شالله.

هیچی دیگه همگی بیاید دست به دست هم بدهیم به مهر این چندتا جلد آخری هم فروش بره وریا بره چاپ دوم. با علی (داداشم) شرط بسته بودم که شش ماهه وریا میره چاپ دوم. اگر الان هم بره هرچند شرط رو نبردم؛ ولی خب چیزی از ارزش های وریا کم نمیشه: آیکون دلداری دادن به خودم.



:::دو

پاییز ۹۶ آهنگ (هوای تو) فرزاد فرخ رو خیلی زیاد گوش می‌دادم. الان می‌فهمم چرا اینقدر دوسش داشتم.


دانلود کنید


  • گلی

جام جهانی چشم‌هایت

پنجشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۱۹ ق.ظ

حیف که نیستی؛ وگرنه از این پست‌های عاشقانهٔ «جام جهانی چشم‌هایت» برات می‌نوشتم.


اگر بودی دستت رو می‌گرفتم، به همهٔ وبلاگ‌ها سر می‌زدیم و برات تک‌تک پست‌ها رو می‌خوندم که باورت بشه، هیچ‌کدوم عاشقی نکردند.

بعد پستی که صاحبش توئی رو برات می‌خوندم که بفهمی عاشقی کردن  یعنی چی؟ 


اصلاً «جام جهانی چشم‌هات» که نشد چالش عاشقانه.

باید می‌گفتند «جام جهانی لب‌هات» یا حتی «جام جهانی صدات» اصلاً «جام جهانی کلمه‌هات». 



اصلاً بی‌خیال چشم و لب و صدا و کلمه و کلاً به درک که رفتی و نیستی و نمی‌تونم از این پست‌ها برات بنویسم، فقط بیا بهم بگو وقتی این مدلی، نصف شبی دلم برات تنگ میشه، سر به کدوم کوه و بیابون بذارم؟

  • گلی

چه راستگوم من🙈

پنجشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۰۰ ق.ظ

آدم‌ها شخصیت واقعی‌شون رو تو اولین برخورد نشون نمی‌دن، تو آخرین برخوردشون نشون می‌دن.


متن از کانال کاف.


پ ن: نتیجهٔ اخلاقی پست، من آدم بی‌شعوری هستم متأسفانه.

  • گلی

.

چهارشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۷، ۱۲:۵۷ ق.ظ
دخیل ببندم به لب‌هات
که باز بگویی: مراقب خودت باش؟
  • گلی

.

دوشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۳۱ ب.ظ

می‌روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ویرانه خویش

به خدا می‌برم از شهر شما

دل شوریده و دیوانه خویش


می‌برم تا که در آن نقطه‌ دور

شستشویش دهم از رنگ گناه

شستشویش دهم از لکه عشق

زین همه خواهش بیجا و تباه


می‌برم تا ز تو دورش سازم

ز تو، ای جلوه امید محال

می‌برم زنده بگورش سازم

تا از این پس نکند یاد وصال


ناله می‌لرزد، می‌رقصد اشک

آه، بگذار که بگریزم من

از تو، ای چشمه جوشان گناه

شاید آن به که بپرهیزم من


به خدا غنچه شادی بودم

دست عشق آمد و از شاخم چید

شعله آه شدم، صد افسوس

که لبم باز بر آن لب نرسید


عاقبت بند سفر پایم بست

می‌روم، خنده به لب، خونین دل

می‌روم، از دل من دست بدار

ای امید عبث بی‌حاصل


فروغ فرخزاد 


وداع | از دفتر اسیر

  • گلی

:::یک

در داستان لیلی و مجنون نظامی، یک جایی مجنون رو می‌بینی که بر روی خاک بیابون نشسته و با نوک انگشتانش نام لیلی رو بر روی زمین می‌نویسه و پاک می‌کنه. باز می‌نویسه و باز پاک می‌کنه. وقتی از مجنون می‌پرسند که درحال انجام چه کاری هستی؟ و این چه کار بیهوده‌ای هست که می‌کنی؟ نظامی از زبان مجنون میگه:
گفت مشق نام لیلی می‌کنم
خاطر خود را تسلی می‌کنم
چون میسر نیست من را کام او
عشق بازی می‌کنم با نام او
خواجه عبدالله انصاری هم در مجموعۀ مناجات‌هاش دقیقاً درحال عشق بازی با نام خداست. مشق نام خدا می‌کنه و با خدا عشق می‌کنه.
به این فکر می‌کنم که در این بیست و چندسالی که از عمرم گذشته کِی و کجا با خدا این شکلی عشق بازی کردم؟ اعتراف می‌کنم هیچوقت! اگر رازونیازی هم بوده فقط برای رسیدن به خواسته‌های دنیایی و آخر آخرش سلامتی نزدیکان بوده. بدون اینکه هیچ لذّتی از رازونیازهام برده باشم. بدون هیچ عشق‌بازی‌ای.


از صفحۀ گودریدز آقاگل



:::دو

دکتر سین برای ایام ماه مبارک توی وبش ختم قرآن گذاشت. توی ختم قرآنی که برگزار کردند گفتند: مهم نیست که شما سوره‌ها و آیه‌ها رو معنیش رو می‌خونید یا عربی.  برای همین تصمیم گرفتم امسال هرسوره‌ای که قراره بخونم فقط فارسیش رو بخونم. بدون شک بهترین حال رو امسال از قرآن خوندن بردم چون می‌فهمیدم چی می‌خونم. سال‌های پیش فقط عربی رو می‌خوندم و خب من عربیم خیلی ضعیفه و اصلاً ازش چیزی متوجه نمی‌شدم؛ ولی امسال معرکه بود.

شاید یکی از دلایلی که نمی‌تونیم با مناجات‌هامون با خدا عشق‌بازی کنیم برای این باشه که اصلاً ذات خدا رو نمی‌شناسیم. بد نیست از امروز یه جوردیگه به خدا و حرف‌ها و کتابش نگاه کنیم.



:::سه

از اونجایی که من تبلیغاتچی مؤسسۀ ویراستارانم (:D) می‌خوام یکی از کالاهای فرهنگی، تولیدی این مؤسسه رو اینجا تبلیغ کنم.

چند وقت پیش جناب آقای علی ملکی با همکاری ویراستاران قرآن رو ترجمه کردند. از محشر بودن و فوق‌العاده بودن این ترجمه هرچی بگم کم گفتم. بهتون پیشنهاد می‌دم حتماً این ترجمه رو تهیه کنید و بخونید تا بفهمید در تمام این سال‌هایی که قرآن خوندیم و ازش چیزی نفهمیدیم و حتی یه وقت‌هایی از بعضی آیه‌هاش به خاطر بدترجمه کردن لجمون می‌گرفت،  چه ظلمی در حق خومون کردیم.

جالب اینجاست این قرآن خیلی با روحیۀ رنگی‌رنگی امروزی‌ها هم هم‌خوانی داره. خودتون جلدهاشون رو ببیند.







از اینجا می‌تونید این قرآن رو سفارش بدید. (کلیک کنید)


:::چهار

مشهد که رفتم از اونجایی که قرآن خوندن فارسی خیلی به دلم نشسته بود، از اذن دخول تا تک‌تک دعاها رو هم فارسی خوندم و چقدر چسبید. بهتون پیشنهاد می‌دم از این به بعد همۀ دعاها رو فارسی بخونید تا حداقل بفهمید داریم به اون خدای بالای سرمون چی می‌گیم.



:::پنج

برگشتیم شیراز. ترسناک‌ترین پروازی بود که تجربه کردم. اولین بار بود که مرگ رو اینقدر نزدیک به خودم حس کردم. فکر کنم خدا بخاطر پست دیشبی می خواست ازم زهر چشم بگیره.


:::شش
من هربار سفر میرم، اینقدر دلم برای شیراز تنگ میشه که دوست دارم، سریع‌تر برگردیم. این اولین بار بود که دلم می خواست تا ابد مشهد بمونم و شیراز نیام هیچ‌وقت.
این سفر از اون سفر خوب‌های ابدی بود که هیچ‌وقت از یادم نمیره.


  • گلی

.

شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۳۲ ب.ظ

حالم شبیه اون دختر نوجوان اصفهانیه که با یه چهرهٔ شاد و خندون داره وصیت می‌کنه؛ ولی توی دلش یه غم قد کوه  سنگینی می‌کنه و برای نجات از غم‌هاش میره روی پل هوایی و...

حالم شبیه همون دخترهٔ شاد و شنگول اصفهانیه با این تفاوت که من الان روی  پل هوایی‌ام ولی اونقدر شجاعت ندارم بپرم، برای همین نشستم روی پل و به آدم‌ها فکر می‌کنم. 

  • گلی

.

شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۲۹ ق.ظ

+ شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند؟ * 


- بله شده، زیاد هم شده؛ مثلاً همین حالا. 



پ ن: سهراب خان سپهری

  • گلی