آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

.

دوشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۳۱ ب.ظ

می‌روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ویرانه خویش

به خدا می‌برم از شهر شما

دل شوریده و دیوانه خویش


می‌برم تا که در آن نقطه‌ دور

شستشویش دهم از رنگ گناه

شستشویش دهم از لکه عشق

زین همه خواهش بیجا و تباه


می‌برم تا ز تو دورش سازم

ز تو، ای جلوه امید محال

می‌برم زنده بگورش سازم

تا از این پس نکند یاد وصال


ناله می‌لرزد، می‌رقصد اشک

آه، بگذار که بگریزم من

از تو، ای چشمه جوشان گناه

شاید آن به که بپرهیزم من


به خدا غنچه شادی بودم

دست عشق آمد و از شاخم چید

شعله آه شدم، صد افسوس

که لبم باز بر آن لب نرسید


عاقبت بند سفر پایم بست

می‌روم، خنده به لب، خونین دل

می‌روم، از دل من دست بدار

ای امید عبث بی‌حاصل


فروغ فرخزاد 


وداع | از دفتر اسیر

  • گلی

:::یک

در داستان لیلی و مجنون نظامی، یک جایی مجنون رو می‌بینی که بر روی خاک بیابون نشسته و با نوک انگشتانش نام لیلی رو بر روی زمین می‌نویسه و پاک می‌کنه. باز می‌نویسه و باز پاک می‌کنه. وقتی از مجنون می‌پرسند که درحال انجام چه کاری هستی؟ و این چه کار بیهوده‌ای هست که می‌کنی؟ نظامی از زبان مجنون میگه:
گفت مشق نام لیلی می‌کنم
خاطر خود را تسلی می‌کنم
چون میسر نیست من را کام او
عشق بازی می‌کنم با نام او
خواجه عبدالله انصاری هم در مجموعۀ مناجات‌هاش دقیقاً درحال عشق بازی با نام خداست. مشق نام خدا می‌کنه و با خدا عشق می‌کنه.
به این فکر می‌کنم که در این بیست و چندسالی که از عمرم گذشته کِی و کجا با خدا این شکلی عشق بازی کردم؟ اعتراف می‌کنم هیچوقت! اگر رازونیازی هم بوده فقط برای رسیدن به خواسته‌های دنیایی و آخر آخرش سلامتی نزدیکان بوده. بدون اینکه هیچ لذّتی از رازونیازهام برده باشم. بدون هیچ عشق‌بازی‌ای.


از صفحۀ گودریدز آقاگل



:::دو

دکتر سین برای ایام ماه مبارک توی وبش ختم قرآن گذاشت. توی ختم قرآنی که برگزار کردند گفتند: مهم نیست که شما سوره‌ها و آیه‌ها رو معنیش رو می‌خونید یا عربی.  برای همین تصمیم گرفتم امسال هرسوره‌ای که قراره بخونم فقط فارسیش رو بخونم. بدون شک بهترین حال رو امسال از قرآن خوندن بردم چون می‌فهمیدم چی می‌خونم. سال‌های پیش فقط عربی رو می‌خوندم و خب من عربیم خیلی ضعیفه و اصلاً ازش چیزی متوجه نمی‌شدم؛ ولی امسال معرکه بود.

شاید یکی از دلایلی که نمی‌تونیم با مناجات‌هامون با خدا عشق‌بازی کنیم برای این باشه که اصلاً ذات خدا رو نمی‌شناسیم. بد نیست از امروز یه جوردیگه به خدا و حرف‌ها و کتابش نگاه کنیم.



:::سه

از اونجایی که من تبلیغاتچی مؤسسۀ ویراستارانم (:D) می‌خوام یکی از کالاهای فرهنگی، تولیدی این مؤسسه رو اینجا تبلیغ کنم.

چند وقت پیش جناب آقای علی ملکی با همکاری ویراستاران قرآن رو ترجمه کردند. از محشر بودن و فوق‌العاده بودن این ترجمه هرچی بگم کم گفتم. بهتون پیشنهاد می‌دم حتماً این ترجمه رو تهیه کنید و بخونید تا بفهمید در تمام این سال‌هایی که قرآن خوندیم و ازش چیزی نفهمیدیم و حتی یه وقت‌هایی از بعضی آیه‌هاش به خاطر بدترجمه کردن لجمون می‌گرفت،  چه ظلمی در حق خومون کردیم.

جالب اینجاست این قرآن خیلی با روحیۀ رنگی‌رنگی امروزی‌ها هم هم‌خوانی داره. خودتون جلدهاشون رو ببیند.







از اینجا می‌تونید این قرآن رو سفارش بدید. (کلیک کنید)


:::چهار

مشهد که رفتم از اونجایی که قرآن خوندن فارسی خیلی به دلم نشسته بود، از اذن دخول تا تک‌تک دعاها رو هم فارسی خوندم و چقدر چسبید. بهتون پیشنهاد می‌دم از این به بعد همۀ دعاها رو فارسی بخونید تا حداقل بفهمید داریم به اون خدای بالای سرمون چی می‌گیم.



:::پنج

برگشتیم شیراز. ترسناک‌ترین پروازی بود که تجربه کردم. اولین بار بود که مرگ رو اینقدر نزدیک به خودم حس کردم. فکر کنم خدا بخاطر پست دیشبی می خواست ازم زهر چشم بگیره.


:::شش
من هربار سفر میرم، اینقدر دلم برای شیراز تنگ میشه که دوست دارم، سریع‌تر برگردیم. این اولین بار بود که دلم می خواست تا ابد مشهد بمونم و شیراز نیام هیچ‌وقت.
این سفر از اون سفر خوب‌های ابدی بود که هیچ‌وقت از یادم نمیره.


  • گلی

.

شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۳۲ ب.ظ

حالم شبیه اون دختر نوجوان اصفهانیه که با یه چهرهٔ شاد و خندون داره وصیت می‌کنه؛ ولی توی دلش یه غم قد کوه  سنگینی می‌کنه و برای نجات از غم‌هاش میره روی پل هوایی و...

حالم شبیه همون دخترهٔ شاد و شنگول اصفهانیه با این تفاوت که من الان روی  پل هوایی‌ام ولی اونقدر شجاعت ندارم بپرم، برای همین نشستم روی پل و به آدم‌ها فکر می‌کنم. 

  • گلی

.

شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۲۹ ق.ظ

+ شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند؟ * 


- بله شده، زیاد هم شده؛ مثلاً همین حالا. 



پ ن: سهراب خان سپهری

  • گلی

ذکر امشب و هر شب

جمعه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۰۸ ق.ظ

قبلنی‌ها قشنگ‌تر دعا می‌کردم؛ مثلاً بعد هر نماز می‌گفتم آدم‌های خوب رو سر راهم قرار بده. یک‌سال پیش هم ورد زبونم شده بود: قرار دل بی‌قرارم باش.



  • گلی

خوشا به حالت ای رانندهٔ اسنپی.

پنجشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۷، ۱۲:۳۷ ب.ظ

:::یک

راننده اسنپی داشت به آدم اونور خط می‌گفت: هی من نمی‌خوام چشمم به چشمش بخوره، هی این آقا رضای کفترباز منو می‌کشونه سمت خودش. توی این سه چهار ساعته، چهار بار منو کشوند سمت حرمش

 

:::دو 

مرتضی برزگر توی کانالش یک پست عالی گذاشته که:

 

مدتی قبل، ماجرای پسر جوانی را شنیدم که در ماشینی پر از دود، خودکشی می‌کن. پسری که عاشق دختری بوده، 18 ساله، به نام میشل، که در تمام آن لحظات مهیبِ مرگ و زندگی، باهاش تلفنی حرف می‌زده. دو تماس چهل و پنج دقیقه‌ای و پر از واژه‌های مبهم و رازآلود

 

پرونده‌ی‌ مرگ پسر، در حد یک خودکشی معمولی بایگانی می‌شود. اما مدتی بعد، با افشای رابطه آن دو، معلوم می‌شود که دختر از همه چیز خبر داشته. پلیس‌ها می‌فهمند که میشل، خس‌خس نفس‌های آخر پسر را شنیده، اما هیچ تلاشی نکرده تا منصرفش کند. می‌گویند حتا تحریکش کرده که زودتر قال قضیه را بکند. شاید چون در آن لحظه فکر می‌کرده، همه این‌ها یک بازی بچه‌گانه و مسخره‌ است. کمی بعد، دختر را به جرم قتل غیرعمد، به دادگاه می‌کشند. دادستان، سوالی می‌پرسد که عمیق، هراسناک و حیرت‌آور است. «آیا کسی می‌‌تواند از راه دور، دیگری را با کلمه بکشد؟» 

 

من، حقوق‌دان نیستم، اما یقین دارم که بسیاری از ما، دور یا نزدیک، کشته کلماتیم. کلماتی که نباید می‌شنیدیم از دهان محبوب که «دوستت ندارم دیگر.» که «متنفرم ازتو.» یا اینکه نامه‌اش را بخوانیم که «همه چیز تمام شد، خدانگهدار.» و خدا می‌داند آن لحظه به چه چیزهایی فکر کرده‌ایم؛ به اولین لمس انگشت‌های باریک و بلندش؛ به تن‌ماهی و خیارشوری که با نان محلی خورده بودیم ظل آفتاب جاده‌ای پر از ماهورهای سرخ. یا به تاب بازی جاده عباس آباد که طناب می‌رفت میانِ جنگل و با جیغ‌های بلندش، برمی‌گشت؟ و مگر نمی‌گویند آدم در لحظه مرگ، همه چیز را به خاطر می‌آورد؟ پس اگر ما با آن کلمات، کشته نشده‌ایم، چه بر سرمان آمده؛ که دیگر مثل قبل نمی‌خندیم و نه آن‌طور، زنده‌ایم و هیچ دوستت دارمی بر جان‌مان نمی‌نشیند؟ 

 

بله. همه ما پیش از این، به قتل رسیده‌ایم. بعضی‌هامان را کلماتی کشته اند، که گفته شده، و دیگران‌مان، مقتولِ حرف‌های نزده‌ایم. حرف‌هایی که همیشه ریخته‌ایم توی خودمان. حیا کرد‌ه‌ایم، ترسیده‌ایم، خجالت کشیده‌ایم، کوچکتر بوده‌ایم و نباید جواب بزرگتر را می‌دادیم، یا بزرگ‌تر بوده‌ایم و نباید با کوچک‌تر بحث می‌کردیم. 

 

حالا، نمی‌خواهم داد مظلومیت سر بدهم برای خودم، میشل و دیگرانی مثل ما. چرا که در واقع، قاتل و قتیل و ظالم و مظلوم، خود ماییم. حتا اگر یکبار کلماتی را گفته‌ایم که نباید؛ یا حرف‌هامان را قورت داده‌ایم، آنجا که باید به صدا در می‌آمدیم. دست ما، پیش از دیگری، به خون خودمان سرخ است و رد انگشت هایمان، بر قداره‌ای است که بارها بر پیکرمان فرود آمده. دادگاه ماییم. وکیل، قاضی، دادستان، شاکی و متهم، ما. همه ما کشته کلماتیم....

 

/

 

  • گلی

.

سه شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۴۹ ق.ظ

:::یک 

پارسال (تابستون ۹۶)، مامان افسردگیش شدت گرفت. یادم میاد اون روزها برای اینکه مامان حالش خوب شه، بعد از اینکه از سرکار می‌اومدم با آبجی مامان رو می‌بردیم  تفریح و گردش. یه روز که کلی بیرون بودیم، مامان داشت به مرغابی‌های تو حوض خوراکی می‌داد، یکهو برگشت و بهم گفت: چرا حالم خوب نمیشه زهرا، چرا یه چیزی انگار راه گلوم رو بسته و نمی‌تونم حرف بزنم؟ 

امروز بعد سه روز که مشهد اومدم و هربار برای دوست و آشنا دعا کردم و خودم رو کنار گذاشتم انگار. یکهو رو به اون گنبد طلاییه گفتم: پس چرا حالم خوب نمیشه؟ 


:::دو 

پارسال (پاییز ۹۶) برای بهتر شدن حال مامان، با آبجی مامان رو آوردیم مشهد. 

لامصب چقدر حالم خوب بود اون موقع. یادم میاد یه شب توی باب الرضا با آبجی اونقدر بلندبلند خندیدیم که یه خانمی چپری نگاهمون کرد و که یعنی این چه وضعشه؟ 


:::سه

اومدم مشهد ولی هیچ حسی ندارم. هربار میرم حرم انگار رفتم توی یه کافه نشستم و زل زدم به یه پوستر که پس زمینه‌اش عکس حرمه.



  • گلی

.

سه شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۱۴ ب.ظ

:::یک

اونی که دیروز، توی تمام عکس‌های نشست ویرایش شاد بود و نیشش تا بناگوش باز بود، من بودم.

اونی که بعد از نشست ویرایش هندزفریش رو توی گوشش چپوند و دو ساعت‌و‌نیم تمام خیابون‌های شیراز رو گز کرد و بغض‌هاش رو قورت می‌داد من بودم.

اونی که به خیالت رفته بود من بودم؛ ولی اونی که موند من بودم.



:::دو

به قول داریوش خان اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده. گوش کنید.



:::سه

راستش رو بخواید دیگه داره حالم از خودم و این مدل پست‌ها بهم می‌خوره. اصلاً وبلاگ باید جایی باشه که از خوشی‌ها نوشت؛ پس تصمیم گرفتم یه مدت از فضای مجازی دور باشم: وبلاگ، واتس‌آپ، تلگرام و ...


به قول جناب رستاک:

ﻣﻦ ﺧﻴﻠﻲ ﻭﻗﺘﺎ ﺳﺎﻛﺘﻢ ﺳﺮﺩﻡ
ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﺮﻡ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﻡ ﺷﺎﻳﺪ
ﭘﺎییز ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ.



  • گلی

نخواستند که شجاع باشیم...

يكشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۴:۱۴ ب.ظ

:::یک

می‌دونید بدی ما آدم‌های جهان سوم چیه؟

اینکه ما رو با قضاوقدر بار آوردند. مگه سر حملۀ مغول به ایران اهل تصوف اینقدر از قضا وقدر توی گوش مردم نخوندند که در برابر مغول‌ها پاهاشون سست شد و نتونستند از خودشون دفاع کنند.


مگه توی استعمار انگلیس، انگلیسی‌ها ما رو با قضاوقدر خر نکردند و کارهای خودشون رو پیش نبردند؟


کاش اینقدر ما رو درگیر قضا وقدر نمی‌کردند. کاش بهمون یاد می‌دادند، که آینده رو خودتون می‌سازید نه سرنوشت.

کاش ما رو شجاع بار می‌آوردند نه یه آدم ترسو که از فکر کردن به آینده واهمه داره.


:::دو

فرمود هرچه خواستی به تو داده شد، موسی. البته یک بار دیگر هم بر تو منت گذاشتیم. (طاها، ۳۶و ۳۷)

همین‌طور با حال ناخوش قرآن باز کردم آیۀ بالا اومد. 



پ ن: جواب تمرین‌های پست قبلی رو شب می‌ذارم توی خود همون مطلب. دوست داشتید چکش کنید.


  • گلی

گرته‌برداری۲

يكشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۳۶ ق.ظ
و اما ادامۀ مبحث گرته‌برداری.

:::گرته برداری معنایی

دومین نوع گرته‌برداری که سراغش می‌رویم گرته‌برداری معنایی است.

در این نوع گرته‌برداری مترجم تنبل و ایضاً خودخواه از بین آنهمه معنی واژه اولین معادل را برمی‌دارد و بدون توجه به بافت جمله آن را در جمله به‌کار می‌برد.
خب شاید الان سؤال برایتان پیش بیاید که این یعنی چی دقیقاً.

  در یک مثال این موضوع را بررسی می‌کنیم.

در انگلیسی واژه "rate" به معنای بهای کالا، میزان، سرعت، شتاب یا درصد است که در فارسی این واژه در تمامی جمله‌ها فقط به "نرخ" ترجمه می‌شود.
به این جمله دقت کنید: نرخ بی‌سوادی کاهش چشمگیری داشته است. اینجا دقیقاً نرخ بی‌سوادی یعنی چی؟ خب باید مترجم عزیز به این شکل ترجمه می‌کرد: میزان بی‌سوادی کاهش چشمگیری داشته است.


بچه‌هایی که در دانشگاه مهندسی با شاخه‌های متفاوت خواندند مخصوصاً مهندسی نرم‌افزار اگر یک کوچولو به حافظه‌شان مراجعه کنند، متوجه این گرته‌برداری می‌شوند و یادشان می‌آید  برای همین گرته‌برداری چه سختی‌هایی برای فهمیدن درس‌هایشان که نکشیدند.



هرچقدر که گرته‌برداری واژگانی به رشد زبان فارسی کمک می‌کند، گرته‌برداری معنایی به این شکل برای زبان فارسی فاجعه به بار می‌آورد.


:::گرته‌برداری نحوی

سومین نوع گرته‌برداری گرته‌برداری نحوی است.

در گرته‌برداری نحوی مترجم دستور یا گرامر زبان وام‌گیرنده را وارد زبان فارسی می‌کند.

مثلاً ترجمۀ "a" حرف تعریف به "یک" که در فارسی زائد است: او یک انسان شریف است به جای او انسانی شریف است.
یا ترجمۀ "the" حرف تعریف به "این" زائد است: این ذهن ماست که همه چیز را می‌آفریند. ذهن ماست که ...
یا حتی استفاده از ساخت مجهول به جای معلوم: گلستان توسط سعدی نوشته شد. گلستان را سعدی نوشت.

برخی از ساختارهای نحوی زبان عربی نیز وارد زبان فارسی شده است:
مطابقت صفت و موصوف از نظر مذکر و مؤنث: زن شاعره، چهل دختران، دوبرادران.
آواچه‌ای که امروز شباهنگ در وبلاگش کار کرد از همین نوع گرته‌برداری‌هاست.




و اما برسیم به چند تمرین پدرمادردار. (توی پرانتز خدمت دوستان عرض کنم، این تمرین‌ها فقط به مبحث گرته‌برداری اشاره ندارد، شما باید یه ویرایش کلی کنید.)

۱: قالب پیش‌بینی‌ها در ارتباط با انجام دقیق قانون به شکست می‌انجامد.
۲: اجازه بدهید ابتدا خسته نباشیدی داشته باشیم خدمت مهمانان برنامه.
۳: این ما بودیم که برای سه سال متوالی، پی‌درپی از شرایط بد او رنج بردیم و تحمل کردیم.
۴: ما باور داریم که بهروز با تلاش خود، به زودی به عنوان دانشجوی نمونه برگزیده می‌شود.
۵: پس از آنکه کارهای اصلی توسط مهرداد به انجام رسید او را در جریان تمام ماجرا گذاشتند.



پاسخ تمرین‌ها
  • گلی