آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

او

سه شنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۵۲ ب.ظ


وقتی در سفر کتابی با خودت همراه می بری ، یک چیز عجیبی اتفاق می افتد ، کتاب شروع می کند به جمع آوری خاطراتت . بعدها کافی است که تو آن کتاب را باز کنی تا دوباره به همان جایی برگردی که کتاب را اولین بار خوانده ای . یعنی با خواندن اولین کلمات ، همه چیز را به یاد می آوری : عکس ها ، بوها ، همان بستنی ای که موقع خواندن می خوردی . کتاب ها درست مثل نوارهای چسبناک مخصوص گیر انداختن مگس هستند . خاطرات به هیچ چیزی مثل صفحات چاپی نمی چسبند ! ***



خاطراتت ، یادت ، خنده هایت چسبیده به تمام کتاب های روی میز و به تمام دیروزها و امروزها و یا شاید هم  فرداها !




* بخشی از کتاب " سیاه قلب " رمان نوجوان - کورنلیا فونکه - نشر افق - کتایون سلطانی

  • گلی

نظرات (۴)

  • ماهان هاشمی
  • خاطره‏ها هرگز نمی‏میرند!
    پاسخ:
    خاطرات از بین نمی روند ، فقط از یک فصل به فصل دیگر منتقل می شوند (:
    چه جالب :))
    تمام شعرها برای من یادآور خاطرات هستن
    پاسخ:
    برای همه همین طوره (:
    هیچ کجا با خودت کتاب نبر ...
    الزایمر بهترین بیماری است ..عزیز من 
    پاسخ:
    یه وقت هایی هم اتفاقات خوبی می افته (:
    والا ما میریم مسافرت کتاب از تو کیفمون در هم نمیاد چه برسه که خاطره شه
    پاسخ:
    (((: ولی منظورش صرفا سفر نبوده ها ، منظورش این بود که وقتی کتاب می خونی ، اتفاقاتی که برات می افته رو ثبت می کنه ! مثل اینه که وقتی یه شعر رو برای اولین بار می خونی و یه چیز خاص توی ذهنت نقش می بنده از اون شعر تا ابدالدهر وقتی اون شعر رو می خونی یاد اون چیز خاص می افتی (: