آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

از قدیم گفتن : آرزو بر جوانان عیب نیست !

شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۱۲ ب.ظ
چند روزی هم هست یک فکری عجیب توی ذهنم بالا و پایین می شود ، اینکه کاش یک جمع دوستانه ی فابریک بودیم تا ایده هایمان  را دسته جمعی تبدیل به نوشتن کنیم .
مثلا کاش یک دفتر کار نقلی  داشتیم ، بعد هر روز مثل یک کارمند وظیفه شناس سر ساعت حاضر می شدیم ( صرفا برای اینکه سفت و سخت در بندش باشیم ) و با یکدیگر  روی طرح های داستانیمان کار کنیم . بعد خودمان کم کم با پیشرفت کردنمان ، یک انتشاراتی می زدیم تا اینقدر قر و فر های انتشاراتی ها را نبینم ، مثل همین سید مهدی شجاعی که چون خودش انتشاراتی دارد هر خزعبلاتی را توی حلق مردم می کند و کسی هم بهش نمی گوید بالای چشمت ابروست .
خلاصه اینکه خیال پردازی های ما تا آنجا پیش رفت که تا به الان صد تا کار کودک و نوجوان دادیم بیرون و هزار و یک طرح در دست آماده داریم ، کلی قراداد هم با این موسسات فرهنگی آموزشی بسته ایم ، که بخاطر شلوغ بودن سرمان ، هرکدامشان حداقل یکسال توی نوبت هستند و تعداد  دوست های فابریک نویسنده تا الان چهل و چهار تا شده  و آن دفتر کوچک اولیه شده یک موسسه ی پنج طبقه !

ولی چون هیچ کس را پیدا نکردم تا این ایده های ناب را باهاش تقسیم کنم ، ایده ام را از بیخ و بن نابودش کردم .
خب بالاخره ذهن خیال پرداز همین مشکلات را هم دارد (:
  • گلی

نظرات (۸)

من هم یک آموزشگاه و موسسه ی بزرگ موسیقی دارم با کلی خدم و حشم :دی
پاسخ:
خدم و حشم رو خوب اومدی ((:
می خوای بخاطر اینکه نزدیک هم باشیم بیای طبقات بالای موسسه ی ما ها ؟ :D

خوب از داخل خانه شروع کنید. حتما که نباید این کارها توی دفتر کار انجام شود.

اداره کردن انتشارات خودش کار کاملیه. یه کار تجاری صرف با الزامات فضای کسب و کار. کسی که وارد این فضا بشه معمولا از کار اصلیش باز می مونه مگر اینکه یه سازمان و تشکیلاتی داشته باشه که اون سازمان از این اقدامات انجام بده. آقای شجاعی هم همین کار رو کردند ظاهرا.

پاسخ:
الان دفتر داشتن یا خونه کار کردن ،مهم نیست بحث سر اون رفیق پایه هاست که من ندارم (:

سید مهدی شجاعی رو هم ولش کنید اصلا ازش خوشم نمیاد :D

خانوم شبگرد پایه نیستند؟ تو همین وبلاگ ها دوست پایه زیاد پیدا میشه به گمانم!حرفم غلطه یا من اشتباه می کنم؟ :دی

پاسخ:
شبگرد جان تهران هستند من شیراز خیلی این مدلی سخت میشه ، نه اینکه نشه ها میشه ولی سخته ! می دونید باید یکی باشه که توی شهر خودت باشه ، هی بنویسید هی ویرایش کنید هی بزنید توی سر هم تا آخرش یه چیزی دربیاد ! اگه خانم شبگرد رو فاکتور بگیرم ، من که توی وبلاگ دوست پایه نوشتن (تا کید می کنم روی نوشتن)  ندارم :|دوستهای خوب وبلاگی زیاد دارم ولی اینکه شغلشون   و دغدغه شون نوشتن باشه نه !


  • واقعیت سوسک زده
  • خب آخر ایده تان کلا جواب نمی دهد !
    پاسخ:
    چرا ؟
    اِ، منم تاحالا چندین تا کارخانه لوازم الکتریکی با دوستام زدم!
    البته منم دوستای پایه ام اقلا با شهر خودم 300 کیلومتر فاصله دارند
    معمولا در چنین مواقعی من به دوستام میگم: پاشو پاشو صبح شده (معمولا با زدن سیلی کوچک این جمله ام همراه است!) :))
    پاسخ:
    اینی که گفتید چندین کارخونه زدین جدی بود یا شوخی ؟
    نه تو ذهنمونه که میگم پاشو!!!!!

    ١. خوب خواهرشان که شیراز هستند فعلا. خوش سلیقه هم هستند انگار. از نظر من قلمشان هم بهتر است کمی.


    ٢. شخصا از داستان های سید مهدی شجاعی خیلی خوشم نمی آید! اما انصافا معروفیت ایشون به خاطر تبلیغات دولتی و امثالهم نیست. طیفی هستند که از کارهایشان لذت می برند. اگر بخواهیم ریشه یابی کنیم می بینیم آقای شجاعی معروفیت خودشان را مدیون عواملی غیر از داستان نویسی هستند. نوشته های ایشان در غیر داستان زیباست و خواندنی. مجله نیستان و مجموعه "کفا" هم از دیگر عوامل اقبال به کتابهای داستانی ایشان می تواند باشد. منصفانه خوشتان نیاید لطفا!! درباره آقای زائری هم گفتنی هایی هست که اگر فرصتی پیش آمد خواهم گفت.


    ٣. می توانید نوشته هایتان را در همین وبلاگ در معرض نقد خوانندگان بگذارید. به نظرم بازخورهای خوبی دریافت کنید.

    پاسخ:
    داشتم نظرتون رو می خوندم دقت نکردم که برای کدوم پست نظر گذاشتید ، بعد هی می گفتم خواهر خ مرشدزاده شیراز هستند ، یعنی قلمش از قلم خواهرشم بهتره ، بعد اومدم پایین گفتم زائری و شجاعی چه ربطی به خ مرشدزاده داره . تا این حد گیج و منگ هستم من ((:


    + این جمله تون یعنی چی - منصفانه خوشتان نیاید لطفا!!  - ؟
    شما تبلیغات دولتی رو چی می دونید ؟ اینکه مثلا بیان توی تلویزیون تبلیغ کنند ؟ وقتی بسیج دانشگاه هر بار به قول خودشون نمایشگاه کتاب می زارن و فقط از دو تا انتشاراتی نیستان و سوره مهر کتاب میارن ، این نمیشه تبلیغ دولتی ! وقتی فلان کانون مذهبی جلوی دروردیشون کتاب برای فروش می زارن اونم فقط کتاب نیستان و سوره مهر این نمیشه تبلیغ ! وقتی شهرداری کنار خیابون کتاب می زاره برا فروش اونم از انتشارات نیستان سوره مهر این نمیشه تبلیغ !
    من اولین کتابی که از سید مهدی شجاعی خوندم ، کتاب رزیتا خاتون بود بعد از خوندنش گفتم یا من دیونه م یا سید مهدی شجاعی ! اصلا خودتون آخرین پستم رو درباره خ مرشدزاده خوندید ؟ این یکی از برش های کتابش هست به نظرتون این کار قشنگتره یا کتاب عشق پدر پسر سید مهدی شجاعی . وقتی این کتاب سید مهدی شجاعی  رو می خونم یاد فیلم های هندی می افتم که همش لب روی لب هست :|
    درباره زائری هم باید بگم اینقدر ازش بدم میاد ، که اگه یکی از اون کوره های آدم سوزی هیتلرجان :D ایران بود اولین نفر ، همین زائری رو می انداختم توش . یکی نیست بهش بگه مجبوری درباره همه چی نظر بدی !
     
    بحث نقد نیست ، چون استادای دانشگاهم هست و نظراشون رو هم دادند ، دلم می خواست یه مجموعه جوان بودیم ک دور هم کار می کردیم . ولی خب ما ایرانی ها خیلی از آرزوهامون را باید با خودمون به گور ببریم بسکه کشورمون نه عدالتی داره نه هیچ چیزی که ربطش بدیم به کشورهای متمدن . اینم ربطی فقط به  قشر مذهبی نداره ها ، قشر مثلا روشنفکرمون همین چیزها رو هم داره ، مثلا خانه سینما برای نویسنده های بازیگر جشن گرفته و ازشون تقدیر کرده کی ها بودند ، بهاره رهنما لیلا اوتادی ، صابر ابر و چن تای دیگه . من درباره ابر اوتادی نظری ندارم چون کتاباشون رو نخوندم ولی کتابهای بهاره رهنما رو خوندم ، به درد جرز لای دیوار هم نمی خوره ، کتاب های بهاره رهنما باید به چاپ خدام برسه و خیلی نویسنده های جوان خوش قلم ما حتی انتشاراتی ها قبول نمی کنن کتاباشون رو نگاه کنن چرا ؟ چون رهنما بازیگر اگه چرتم بنویسن مردم می خرن یا به قول شما بعضی ها سلیقه شون این جور چیزها رو می پسنده . ندیده میگم کتاب لیلا اوتادی صابر ابر و بقیه بازیگرا صرفا به دلیل بازیگر بودنشون فروش میره و هیچی نیستند . بدبختی ما آدمهای نه مذهبی نه مثلا روشن فکر اینه که جز هیچکدومشون نیستیم پس جایی هم برای بیان حرفهامون هم نداریم ،دلمون هم خوشه کشورمون حکومت اسلامی هست قراره بر اساس عدالت علی باهامون رفتار بشه . علی کجا این جماعت احمق کجا !

    (این کامنت رو دارم برای پست  "از قدیم گفتن : آرزو بر جوانان عیب نیست !" می ذارم! :دی )

    ببینید! من تو دوران دانشجویی خیلی فعال بودم. توی جاهای زیادی از گروه های دانشجویی. رفت و آمد داشتم و ذاتا آدمی هستم که در جو غالب حل نمی شم. نظرات خودم رو دارم. هیچکدوم از این جاها که گفتید معناش حمایت دولتی نیست. الا شهرداری که اونم عملا یک نهاد غیر دولتی محسوب می شه و سیاست های خودش رو داره. مثال می زنم. من سالهاست توی تهران دارم از مترو استفاده می کنم. خیلی از انتشارات اومدن اونجا و نمایشگاه گذاشتن و کتاب فروختن اما اولا تا به حال نیستان رو ندیدم ثانیا نمی تونم مطمئن باشم که همون نشر هم "تحت حمایت" نمایشگاه برقرار کرده.

    من خودم از علاقه مندان سیدمهدی شجاعی نیستم اما مثلا کتاب "کشتی پهلو گرفته" ایشون رو دوست داشتم. یا "شرح خطبه متقین" یا توی کفا دوستان زیادی دارم. می دونم که کارهاشون خیلی خلاقانه و اثرگذار بوده در برهه خودش و خروجی های خوبی هم داده (من خودم هیچوقت اونجا نبودم و ارتباطی با اونجا نداشتم)

    من هم مثل شما "ضد معروفیت هستم"! یعنی اگر آدم معروفی کاری کنه معمولا من با تردید طرفش می رم. اما حقیقتا توی این مسیر به کارهای خیلی خوبی هم برخوردم. استقبال مردم قطعا ملاک اصلی نیست اما معروفیت هم نباید عامل قضاوت باشه (به خودمم انتقاد دارم تو این مورد)

    من از سید مرتضی آوینی می تونم به عنوان مثال اسم ببرم. معروفیت ایشون به نظر من بسیار کمتر از حق حقیقی و سطح واقعی ایشونه (دقت کنید که من نمی گم همه حرف هاشون درسته)

    درباره محمدرضا زائری هم الان حوصله ام نمی گیره  اما اجمالا باید بگم که من ترجیح می دم وجه مثبت آدم ها رو ببینم تا منفی! محمدرضا زائری خوش فکره. من حقیقت جو بودنش رو می پسندم و تغییر مسیر فکری و حرکت ذهنی ش برای من جالبه. این ارتباطی به درست و غلط بودن عقایدش نداره  (از نظر من). محمدرضا زائری هم از نظر من با تبلیغات بزرگ نشد. حتی حضور ایشون در تلویزیون هم ناشی از سیاست های عمومی صدا و سیما نبود. افراد خاصی (مثل رسالت بوذری که خودش به هیچوجه مجری قوی ای نیست اما در دوره خودش جزو خوش فکرهای عرصه دانشجویی بود)به جهت علاقه شون به او (که ناشی از پیشینه مطبوعاتی شون بود اتفاقا) از او دعوت کردند. محمدرضا زائری هم یک روزنامه نگار پیشرو بود. با روزنامه نگاری و مقاله نویسی و اداره مجلات اهمیت پیدا کرد (و واقعا به نظر من تو اون عرصه ها شخصیت اثرگذاری بود). خانم مرشد زاده هم در عرصه ژورنالیسم خوش فکرند. قلمشون رو می پسندم. اما فکر ایشون برام جذابیت بیشتری داره تا نویسندگی شون.

    من یه مثال می زنم. من از رویکرد کتاب "آدمکش کور" اثر "مارگارت آتوود" به لحاظ فرهنگی و عقیدتی اصلا خوشم نمیاد. نمی فهمم چی شده که بهش مجوز دادن و اجازه دادن منتشر بشه در جامعه ما. اما از لحاظ ساختار متن و قصه گویی بسیار خوشم اومد ازش. حتی خوشحالم که خوندمش! با مسیر فکری نویسنده به شدت مخالفم اما از داستانی که نوشته "به لحاظ داستان" خوشم میاد! در عین حال به کمتر کسی معرفیش می کنم. می دونید؟ درباره محمود دولت آبادی هم همینطور. من از روایت کلیدر خوشم میاد اما از مضمونش نه! تفکیک ساحت ها رو باید لحاظ کرد به نظرم.

    من مخالف اینجور کلی مقایسه کردن هام! شما می توانید بگویید "مرشد زاده بهتر است. خیلی بهتر است. اما نمی شود گفت زائری یا شجاعی بدند چون دولتی معروف شده اند یا چون مرشد زاده بهتر است! یا مرشدزاده بد است چون دولتی معروف نشده است". اینکه افراد زیادی لیاقت بالایی دارند دلیل بر این نمی شود که حتما معروف هم بشوند. مثل اینهمه نقاش و هنرمند و نویسنده که در فقر مردند و بعدتر معروف شدند. انتظار عدالت اینچنینی از این دنیا انتظار به جایی نیست. آیا مثلا در دوره عدالت امیرالمومنین هیچ تاجری ورشکست نشد؟ چطور میشه سودخواهی یک ناشر رو به سیاست های حکومت مرتبط کرد؟


    ببخشید. متنم چندپاره است و منسجم نیست. حتی فکر کنم ادبیاتشم همسانی نداره!! حوصله ام هم نمی شه دوباره ادیت کنم.

    (منظورم از منصفانه خوشتان نیاید لطفا این بود که اشکالی نداره که خوشتون نیاد (مثل من) اما نباید این باعث بشه بی انصافی کنید)

    پاسخ:
    چه می دونم والا ، شاید حق با شما باشه (: من آدم بی انصافی نیستم ولی ، شاید زود عصبی بشم ولی بی انصاف نه !