آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

می دونم ناشکری محض ِ ولی خسته ام

پنجشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۵۹ ب.ظ

اینقدر خسته‌ام که دلم می خواد چشام رو ببندم. تا اینکه بالاخره یکی صدام بزنه که، زهرا بلند شو بالاخره تموم شد دنیا. چشمام رو باز کنم و ببینم آره راست می گه بالاخره همون روزی که وعده اش رو دادن رسیده. اونوقت چشام رو با خیال راحت ببندم و تا ابد یک دل سیر بخوابم.

  • گلی

نظرات (۴)

بلند شو زهرا... 
دنیا ادامه داره و هنوز وقتِ خواب نیست. باید بدوی و برسی. باید با تمامِ قدرت بدوی. تا آخرش...

خستگی خیلی احساس ناجوریه. وقتی میاد گلوی آدم رو فشار میده و آدم حتی توان نفس کشیدن رو هم از دست میده.
ولی آدم، حتی سینه خیز هم میتونه پیش بره. درد داره، ولی پیش میره.
پاسخ:
ممنون از کامنت خوبت (:

ولی بذار حداقل یکم بخوابم. ها؟
فقط یکم 
از خواب خسته ام. به چیزی بیشتر از خواب نیاز دارم؛ چیزی شبیه بیهوشی. برای زمانی طولانی. شاید هم از بیداری خسته ام؛ از این که بخوابم و تهش بیداری باشد. کاش می شد سه سال یا شش سال یا نُه سال خوابید و بعد بیدار شد. .............. نشد هم نشد |عباس معروفی|
پاسخ:
راست می گه واقعا:|
واقعا دلم می خواهد تمام شود ..
پاسخ:
تموم نمیشه ولی ):
معلومه...

یه لالایی برای خودت بخون و بخواب. بعد که بیدار شی، یه صبح دیگه است :)
پاسخ:
یه صبح خوب 
یه صبح بی فکر 
یه صبح با آرامش
یه صبح که باشه
(: