شاید برای شما هم اتفاق بیفتد.
یک وقتهایی یک چیزهایی مردم توی صفحههای مجازیشون مینویسند که من شاخم درمیاد؛ یعنی اونها هم مثل توی ایران زندگی میکنند. اونها کجای ایران زندگی میکنند که فقط بعضی اتفاقها رو اونها میبینند. من کورم یعنی.
بعد جالبتر اون آهونالههایی که بقیه در جوابشون مینویسند.
امروز یک چیزی آلما توکل از یک بندهخدایی توی کانالش زد که فک من افتاد. اون توئیت دربارهٔ دوچرخهسواری دخترهای ایرانی بود.
واقعاً توی کدوم شهر ایران زندگی میکنه که دوچرخهسواری عیب داره؟ واقعاً شما وقتی با دوچرخه میرید بیرون کسی یا ارگانی هست بهتون گیر بده؟ چرا من که دوچرخه سوار میشم کسی بهم گیر نمیده؟ بعنی تا حالا ندیدم توی شیراز به خانمی گیربدن برای دوچرخهسواری.
احساس میکنم بعضیها کلاً توهم این رو دارند که یکی بهشون گیر میده؛ مثلاً اون سری یه خانمی منو میبینه و میگه: به لباست گیر نمیده گشتارشاد؟ (حالا لباس من تا نوک انگشت پام بود و کاملاً هم پوشیده بود و یه تار موم هم پیدا نبود) شاید باورتون نشه؛ ولی من تا حالا توی شیراز گشتارشاد یا یه چیزی شبیه اون ندیدم. نه اینکه فقط برای من اتفاق نیفتاده. تا حالا اصلاً ندیدم به پوشش کسی گیربدن تو شیراز. حالا قبول دارم توی شهرهای دیگه به پوشش گیر میدن؛ ولی واقعاً دوچرخهسواری دور از ذهنه برای گیردادن.
من توی دورهٔ ارشد همیشه توی دانشگاه روسری میپوشیدم. روسریهای رنگیرنگی ها. که همهٔ دانشجوها ازم میپرسیدند که حراست بهت گیر نمیده. والا دوسال رفتم دانشگاه نه تنها حراست بهم گیر نداد تازه استاد عربی ما، معاون دانشگاه هم بود. یک سری، سر کلاس بهم گفت: تغییر دکوراسیون دادی خانم محمدی.
اولش خیال کردم میخواد گیربده که چرا روسری رنگی پوشیدم. بعد یه لبخند زد و گفت: چقدر خوبه که همیشه رنگیرنگی میپوشی. کاش زنها و دخترهای ما یادبگیرن دست از سر این رنگ مشکی و تیره بردارند.
منظورم اینه که حراست مریض نیست که به کسی گیر بده که عیبوایرادی نداره؛ ولی خدایی مثلاً بهجای مانتو، بلوز نپوشید بیاید دانشگاه، یا مثلاً پابند بپوشید یا حتی یکجوریی آرایش نکنید که انگار قراره برید عروسی.
- ۹۷/۰۶/۰۵