آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

من مجازی.

شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۸، ۰۵:۱۹ ب.ظ

من رو توی واتس‌آپ خیلی عاشق می‌بینید. توی اینستا وجه کتاب‌خونم رو می‌بیند. توی تلگرام وجه دختر خانواده بودن و غرغرهای خانوادگیم رو می‌بینید و توی بلاگ....؟ 

همهٔ ما یه تکه از خودمون رو اینجا و اونجای فضای مجازی جا گذاشتیم. پازل واقعی ما زمانی کامل می‌شه که همهٔ این تکه‌های مجازی رو بهم بچسبونیم. 


+ راستی توی بلاگ شما من رو به چی می‌شناسید؟

  • گلی

نظرات (۱۹)

خانم نویسنده با دغدغه های فرهنگیش :)
پاسخ:
ای جانم. 😍
اینقدر ذوق‌زده می‌شم اینها رو می‌گید 🎈
چند تایی از مطالبت که خوندم جالب بود از دغدغه های واقعی صحبت می کردی از اتفاقاتی که برای خودت اتفاق افتاده و برشی جالب از زندگی ات هس
پاسخ:
ممنون ممنون (:
من پارسال کتاب شما رو با کلی ذوق و اونم بعد گشتن تو کلی کتابفروشی و سخت پیداکردنش خریدم و شروع به خوندنش کردم. چند صفحه رفته بودم جلو که بهتون پیام دادم و با شوق وافری گفتم که کتاب رو گرفتم و.. (دقیقا متن پیام رو به خاطر ندارم ولی یادمه خیلی ذوق نشون داده بودم!) و شما دیدید و حتی یه کلمه هم در جوابش نگفتید :)
همونجا یه مقدار دلخور شدم و تا یه مدت کتاب رو نخوندم. (نه که بگم از سر لجبازی، شوقم کم شده بود و فکر می‌کنم طبیعیه.) و تا الان دیگه فرصت نکردم برم سمتش.

چون از شخصیت مجازی گفتید گفتم اینو بگم.
وگرنه که الان نه دلخورم نه هیچی :)
پاسخ:
سلام (:

یعنی من کامنت رو دیدم؟ محاله من کسی کتابم رو بخونه و کامنت بذاره و هیچی نگم. مطمئنید به دستم رسیده؟

واقعاً من معذرت می‌خوام🙈

+ ممنون از اینکه مطرحش کردی. چقدر این حرف‌زدن‌ها رو دوست دارم(:
به یه نویسنده و ویراستار

پاسخ:
ای جانم 😍
تو را  به کتاب های خوبی که معرفی میکنی  میشناسم 
به دل مهربونت ...به شاه چراغ و شیراز و دعاهای خوب ...
من تو وبلاگم خودم هستم ...
تو اینستا سکوتم ..
پاسخ:
فدای تو 😘

تو برای من همیشه یه آبان مهربونی با یه قلب دریایی (:
  • محبوبه شب
  • نویسنده خوش بیانِ بیان
    پاسخ:
    ممنون از اینهمه محبت 😘
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • مهربون
    پر انرژی
    نویسنده
    خانواده دوست
    :)
    پاسخ:
    فدای تو 😘
    یه نویسنده و ویراستار خوب و دقیق :)
    یه چیزی بگم؛ من همیشه وقتی می خوام از "بهترین" و "مورد" هم استفاده بکنم، یادت میفتم باید یه دور اون قسمتای وبتو بخونم تا کلمات جایگزینی که هیچوقت یادم نمیاد، یادم بمونه :دی
    پاسخ:
    فدای تو 😘

    توی ذهن من تو با انیمیشن و فیلم نقش بستی. اگر توی شهر قصه‌ها بودیم تو اونی بودی که همیشه از جیب‌هاش یه انیمیشن جدید درمیاره و می‌گه اینو ببین قشنگه (:
    حالا من خودم یه وقتایی کلمه کم میارم و خیلی راحت از «مورد» استفاده می‌کنم🙈 
    چون فقط یه پست خوندم:
    انصراف داده از دانشگاه :/
    پاسخ:
    😂😂
    نمی‌تونم دقیقاً بگم چه کلمه‌ایه. یک تصویره. 
    یک دختری نشسته پشت یک میز چوبی، یک جایی شبیه دفتر معلم‌های مدرسه مثلاً. بعد یک عالمه دفتر و کتاب جلوشه. بعد هی حواسش به حیاط هست. حواسش به دفترش هست. حواسش به چیزی که می‌خونه هست. بعد باید بدوه بره دنبال یک سری کارها. همه‌اش داره می‌دوه. ولی هروقت نگاهش می‌کنی انگار با یک لیوان دم‌نوش نشسته کنار پنجره و از لای پرده خیابون رو نگاه می‌کنه. 
    پاسخ:
    نزدیک‌ترین تصویر به خودم همیشه این تصویر بوده توی ذهنم. 
    چقدر ذوق این پیام رو کردم 😍😍
    خیلی چسبید.
    بسی ممنون (:
    سلام.
    اون چراغ زرده که رو کامنته خاموش شده بود حالا نمی‌دونم خونده بودید یا نه.
    نه خواهش می‌کنم، شاید دلیلی داشته :)

    + :)
    پاسخ:
    نمی‌دونم والا. اصلاً از دیشب تا حالا درگیر این شدم که یعنی من پیام رو دیدم و جواب ندادم. آخه چرا؟

    پیام رو خصوصی داده بودی؟ 
    باید هر طور شده پیام رو پیدا کنم 🙈
  • مصطفی فتاحی اردکانی
  • والا من دیروز با پست آقاگل با اینجا و شما آشنا شدم.
    پس فقط یه موز بر میدارم و میرم
    پاسخ:
    خوش اومدید پس (:
  • صبورا کرمی🦄
  • اونی کع ادرسش گلی ه
    اونی که خیلی خوب می نویسه  اما بعضی وقتا طولانی عه
    اونی که باید براش وقت گذاشت :)*
    پاسخ:
    فدای تو با اینهمه محبتی که به من داری (:
    چه تصویرسازی قشنگی بود. مچکرم. خیلی خیلی ذوق کردم :)
     با کلماتت آدمو جادو می کنی!(به اینم می شناسمت ؛) )

    پاسخ:
    (:
  • درخت بلوط
  • توی وبلاگ نویسنده و ویراستار
    توی اینستا دختر خانواده
    واتس آپ رو ندارم
    ولی توی کانال ات عاشق بودی ❤
    پاسخ:
    😘
    سلام
    من که اینستا و جاهای دیگه رو نمیدونم ولی اینجا شمارو به معلم میشناسم. اونم یک معلم پر حوصله. مرسی🙏
    پاسخ:
    سلام.
    شما همیشه به من لطف داشتید (:
    اون اوایل که تازه اینجا رو پیدا کرده بودم،وقتی فهمیدم نویسنده ای،
    تاچند دقیقه به روبه روم نگاه میکردم و هرچند ثانیه یه لبخند از سر ذوق میزدم.(مامانم میگه که اینطوری شده بودم.خودم که تو عالم دیگه ای بودم.)بعدتر شبیه دبیر مطالعات اجتماعی سال نهمم ولی جوون،با یه عینک و این بند عینکای خوشگل ،کسی که از سیاست سردر میاره درست برعکس خودم.
    پاسخ:
    حالا معلم اجتماعی سال نهمت رو دوست داشتی؟ 
    معلم خوبی بود؟

    اتفاقاً عینکی هستم و هر از گاهی هم بند عینکا رنگی‌رنگی می‌زنم🙈
    عاشقش بودم.تنها کسی بود که وقتی باهام شوخی کرد(شایدم جدی گفت)بهم برنخورد.
    چه جالب،درست گفتم.اما من بند عینک نمیزنم،اگه چشمام اینقدر ضعیف نبود حتی عینکم نمیزدم.
    پاسخ:
    خدا رو شکر که دوستش داشتی.

    خدا کنم منو هم دوست داشته باشی. کاش بشم از اون معلم‌هایی که بچه‌ها دوستم داشته باشند.
    معلومه که دوستت دارم.
    مطمئنم که معلمی دوست داشتنی میشی.
    پاسخ:
    ممممممممممممممممممممممممنون(:

    دل به دل راه داره بدون شک (: