آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

معرفی کتاب نامه از نشر اطراف

جمعه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۷:۲۳ ب.ظ

‌‌

مثلاً مقدمه

امروز می‌خوام کتاب «نامه» نوشتۀ خانم کیتلین الیفایرنکا و مارتین گاندا رو معرفی کنم. اگر مثل من عاشق نامه و نامه‌نگاری هستین و یکی از فانتزی‌های نوجوانی‌تون نوشتن نامه به آدم‌ها بود این کتاب می‌تونه شما رو به آرزتون برسونه. می‌تونین با مارتین و کیتلین همراه بشین و شما هم کیف کنین از ماجراجویی این دو تا نوجون از دو قارۀ متفاوت.

کتاب اون‌قدر خوش‌خوان هست که مجبورتون می‌کنه همۀ کاروزندگیتون رو ول کنین و بچسبید به کتاب، کاری که کتاب با من کرد. 

‌‌

خلاصۀ کتاب

کیتلین باید برای یکی از درس‌هاش نامه‌ای به فردی توی یه کشور دیگه بنویسه. توی این درس قراره بچه‌ها با آداب و رسوم و فرهنگ کشورهای دیگه آشنا شن. کیتلین بین اونهمه کشور رنگ‌وارنگی که خانم معلم روی تخته نوشته، زیمباوه رو انتخاب می‌کنه و این شروع اتفاق‌های شگفت‌انگیز کتاب هست.

کمی حرف‌های جدی‌تر دربارۀ کتاب

خوندن کتاب #نامه همزمان شد با دیدن فیلم #lion  این فیلم و کتاب توی یه موضوع مشترک بودن؛ اینکه آدم‌‌های کشورهای توسعه‌یافته به کمک کشورهای فقیر میان و نجات‌دهندۀ تعدادی از مردم این کشورها هستن. کارهایی که کیتلین در حق مارتین کرده در حد یه نوجون عالیه و تأثیرگذار؛ ولی چیزی که من رو ناراحت می‌کنه اینه که سیاستمدارهای کشوری که کیتلین توش زندگی می‌کنه این بلا رو سر مارتین و هم‌وطن‌هاش آوردن. امریکا زیمباوه رو تحریم کرده و هر روز ارزش پول کشور مارتین پایین‌تر میاد، هر روز یکی از کارخونه‌های زیمباوه ورشکست می‌شن. ما توی کتاب تعدیل نیروهای کارخونه‌ها رو می‌بینیم بابای مارتین بیکار می‌شه و خانوادۀ مارتین فقیرتر تا حدی که مارتین پسر مغرور اول داستان غرورش رو زیر پا می‌ذاره و دست گدایی جلوی کیتلین دراز می‌کنه. و خب کیتلین مثل اسپایدرمن وارد قصه می‌شه و نجات‌دهندۀ مارتین و خانواده‌ش می‌شه.

من از تاریخ کشور زیمباوه خبر ندارم و نمی‌دونم چه بلایی سرش اومده؛ ولی تا اونجایی که توی کتاب خوندم این بود که امریکا از دندۀ لج با زیمباوه وارد شد و با زیمباوه کاری رو کرد که نباید.

می‌دونید کتاب من رو یاد چی انداخت؟ کتاب من رو یاد وضعیت فعلی ایران و امریکا انداخت. امریکا ایران رو تحریم کرده و عملاً ما نمی‌تونیم با خیلی از کشورها مرواده کنیم. ارزش پول ایران هر لحظه داره بی‌ارزش‌تر می‌شه و وضعیت معیشتی مردم ایران روزبه‌روز بدتر می‌شه.  تصمیم‌گیری‌ها و سیاستگذاری‌های غلط  دولت فشل آقای بنفش دست‌به‌دست سیاست‌های امریکا داده و هر روز ما داریم به زیمباوه نزدیک‌تر می‌شیم.

حالا فرض کنیم تا سال دیگه ما می‌شیم یکی مثل زیمباوه بعد یکی از  نوجون‌های امریکایی مثل خانم کیتلین از صدقه‌سری بیاد توی بحران‌های ایران یه دانش‌‌اموز مستعد رو کمک کنه و به هر دری بزنه و ببرتش امریکا برای یک زندگی مثلاً قشنگ و دنیا رو پر کنه از این اتفاق.

‌‌

به‌نظر من این حال بهم‌زن‌ترین اتفاقیه که ممکنه برای یه ملت بیفته؛ اینکه ما شما رو تحقیر می‌کنیم و بعد برای اینکه پز ملت‌دوستی بدیم نجات‌دهندۀ یکی از شما می‌شیم.

اگر سیاستمدارهای امریکا که اتفاقاً بابای کیتلین یکی از همین سیاستمدارهاست دست از سر کشورهایی مثل زیمباوه و ایران و امثال اون‌ها برداره بدون شک دنیا جای بهتری می‌شه و مردم اون کشورها دیگه نیازی به این صدقه‌ها هم ندارن.

کتاب رو #نشر_اظراف چاپ کرده و توی این روزهای قرنطینه هم می‌تونید از #طاقچه نسخۀ الکترونیکش رو بخونید.

 

 

 

 

 

 

 

  • گلی

نظرات (۲)

نشر اطراف، نشریه که چند وقتی هست دوست دارم برم سراغ کتاب‌هاش. خیلی با جستار روایی آشنایی نداشتم تا وقتی که یک کتاب از نشر ترجمان خوندم. کتاب «خاطرات یک کتابخوان معمولی» از آنه فدیمن رو. بعدها دیدم نشر اطراف هم از این دست کتاب‌ها زیاد داره. یک بار توی کتابخانه دنبالشون گشتم. اما چیز درخوری ازش توی کتابخانه پیدا نکردم متأسفانه. 

پاسخ:
من چند کتاب ازشون خوندم؛ به‌جز این «نامه» بقیه‌شون چنگی به دل نمی‌زدند. یعنی با سلیقۀ من جور در نیومدن :(
ولی خب همه ازشون تعریف می‌کنن.

چقدر هم کتاب‌هاشون گرونه. به نظرم بهترین گزینه نصب‌کردن طاقچه است. بعد یه اشتراک سه ماهه بگیرین با قیمت ده هزار تومن بگیرین و کتاب‌ها رو رایگان بخونید.

البته این اشتراک سه ماهانه ده تومن فقط تا ده اردی‌بهشت هست. بعد از ده اردی‌بهشت اشتراک سه ماهشون می‌شه ۳۰ و خورده‌ای.

طاقچه رو دارم. یعنی همین تعطیلی کتابخانه‌ها باعث شد برم سمت طاقچه. توی عید هم که زد و یک کد تخفیف 40 درصد بهم داد. من هم شش ماهه تمدیدش کردم. :)

به قول بچه‌ها دردوبلای طاقچه بخوره تو سر فیدیبو. 

.

الان نشر چشمه اغلب کتاب‌هاش داخل طاقچه هست. گلگشت هم که از ناشران ورزشیه باز همین‌طور. خلاصه که این چند وقت گزینۀ خوبی بوده طاقچه. 

پاسخ:
طاقچه خوبه ها فقط من می‌ترسم بعد کرونا دیگه جایی رو نبینم از بس سرم توی گوشیم بود و کتاب خوندم ):