آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

۳۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

.

شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۴:۳۸ ب.ظ

کاش همچین وقت‌هایی کسی بود که ما هم پیشش می‌رفتیم و دردهامون رو بهش می‌گفتیم.


  • گلی

فقط همین

سه شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۰:۲۳ ق.ظ

:::یک

این روزها تنها دل‌خوشیم اینه که دوشنبه بشه، برم نشست ویرایش یکم با کلمه‌ها و جمله‌های ملت سروکله بزنیم و دلم خنک شه. همین.


:::دو

هفتۀ پیش داشتم برای یکی از بچه‌های همین نشست ویرایش از ریحانه، دختر داداشم، می‌گفتم که خیلی لوس و خودشیرین و فلان و بهمانه. بعد دوست عزیزمون  زل زد توی چشمام و با صراحت تمام بهم گفت: چیز عجیبی نیست؛ اینهمه لوس بودن رو ازعمه‌اش کشیده.

یه وقتایی آدم‌ها یه خصوصیت‌های ازم می‌گن که تا چند روز همین طور با دهن آسفالت شده نگاه دنیا و آدم‌های توش می‌کنم.



:::سه

چه مؤدبانه هم نشستم توی این عکس.



  • گلی

چقدر طولانی شد امروز بدون او.

يكشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۴:۰۷ ب.ظ

دنیای بعد از تو پشیزی نمی‌ارزه تلگرام جان!

  • گلی

یه سؤال

شنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۰:۵۰ ق.ظ

بچه‌ها یه سؤال.

این سایت‌های تبیان و جیم و ... که عضو میشیم و مطلب براشون می‌فرستیم اون‌ها هم کارش می‌کنند، آیا به طرف پول هم میدن یا نه فقط به نویسنده‌های خاصی پول میدن و این‌ها؟

ممنون میشم اگر کسی اطلاع داره یکم راهنمایی کنه و اگر جایی رو هم می‌شناسید که بابت مطلب نوشتن مبلغی رو پرداخت می‌کنند، معرفی کنید.

متشکر (:

  • گلی

تو زبان مادریم بودی.

جمعه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۰۰ ب.ظ

یه وقتایی همش با خودم می‌گم اینایی که دیلیت اکانت می‌کنند؛ یعنی دیگه رفتند؟ اونقدر دور شدند که حتی نمیشه بهشون پیام بدیم و اوناهم پیاممون رو ببینند؟ 


می‌دونی چیه، قدیما می‌گفتند آدم‌ها توی لحظه‌های اوج احساساتشون به زبون مادریشون حرف می‌زنند. یعنی اگر تو ۲۰ تا زبونم بلد باشی ولی وقتی ناراحت میشی وقتی بغض می‌کنی وقتی می‌ترسی ذهنت به اون ۱۹تا زبان نمی‌رسه و فقط زبان مادریت  یادت میاد و با اون حرف‌هات رو می‌گی.

 به‌نظرم اما این روزها، این مدلی شده که هر وقت دلت می‌گیره وقتی ناراحتی، وقتی بغض کردی، اونهمه آدمی که دوروبرت هست رو بی‌خیال میشی و فقط یاد یکی می‌افتی.


توی این روزها تو اون آدمی بودی که من همش یادت می‌کردم.



پ ن: عادت عجیبی دارم، آدم‌ها رو با همون اکانتی دوست دارم، که خیلی از حرف‌هام رو بهش گفتم. حتی اگر برگرده و یک اکانت دیگه بسازه؛ باز من همون که بار اول باهاش حرف زدم رو دوست دارم. یه وقتایی هم می‌شینم با همون اکانت دیلیت حرف زدن. خنده‌داره ولی واقعیت داره. اینکه یه آدم هست ولی تو با خاطرهٔ چند وقت پیشش حرف می‌زنی، یه اتفاق خنده‌دار، اما غمگینه!

  • موافقین ۴ مخالفین ۰
  • ۰۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۰۰
  • گلی

کادو تولد زورکی و حواشی آن.

جمعه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۳:۴۹ ب.ظ

پنجشنبه‌ها، توی یکی از کتابفروشی‌های شیراز انجمن شعر برگزار میشه که هروقت فرصت بشه میرم. بعد اون سری یکی از بچه‌ها گفت: زهرا، شیرینی تولدت رو ندادی ها. اولین فرصت اومدی انجمن باید شیرینی بیاری.

دیروز برای اولین بار در سال۱۳۹۷ تصمیم گرفتم برم انجمن و با خودم شیرینی گرفتم بردم.

از اونجایی که ما توی انجمن فقط برای خوراکی‌ها میریم و شعر بهونه است. همه با دیدن جعبۀ شیرینی کلی ذوق زده شدند و جالب اینجا بود یکی از خانم‌های دیگه هم شیرینی آورده بود. و در کل قند تو دل ملت آب شده بود با دیدن اونهمه خوراکی.  اون یکی خانم به مناسبت اعیاد شعبانیه شیرینی آورده بودند.

خب همه می‌پرسیدن دلیل شیرینی تو چی زهرا؟ یکی گفت: نتیجۀ دکتری. (عمراً با اون رتبۀ من دکترا قبول شم).

یکی گفت: حتماً کتاب جدید چاپ کردی؟ (از من شیرازی توقع نداشته باشید حالا حالاها کتاب جدید داشته باشم).

تا اینکه گفتم تولدم بوده. استاد طاء گفتن پس باید کادو هم بهتون بدیم. منم دیدم تا تنور داغه، نونم رو بچسبونم پس گفتم: لطفاً برای من مجموعۀ اشعار حسین منزوی رو بگیرید. استاد طاء گفت اون گرونه خانم محمدی من تنهایی که نمی‌تونم. بعد رو کرد به بچه‌ها گفت: خب یالا بیاید دنگی براشون کتاب حسین منزوی بگیریم. طفلی آقای گاف تازه رسیده بود، بهش شیرینی اعیاد شعبانیه رو تعارف کردند توی دستش بود که یهو گفت: دلامصب‌ها من تازه رسیدم، می‌خواید ازم پول بگیرید. اصلاً من شیرینی نمی‌خوام.

زهرا رو می‌کنه به دوستش می‌گه: شیرینی رو تف کن، پولیه انگار.

یعنی مرده بودیم از خنده. طفلی یه پسری برای اولین بار اومده بود انجمن همچین چپری نگاهمون می‌کرد مطمئنم با خودش گفته: خدایا اینا دیونه‌اند.


هیچی خلاصه با کلی چونه زدن بچه‌ها دنگ‌هاشون رو دادند. استاد طاء میگه بابا زشته تو رو خدا، حداقل جلوی خانم محمدی اینطوری دنگ ندید، بعداً باهم حساب می‌کنم. با کلی پررویی به استاد می‌گم: اشکال نداره استاد، بذار راحت باشند اگر لازمه، حتی شماره کارت بدم بچه‌ها. طفلی استاد طاء چشماش چهارتا شده بود.

دیگه در آخر کتاب حسین منزوی رو خریدند و تقدیم من کردند.

آخر سر رفتم به بچه‌های کتابفروشی شیرینی تعارف کردم، آقای میم گفت: حالا چون تولدته بیا یه کتاب بردار به عنوان کادو. بهش می‌گم هر کتابی؟ گفت هرکتابی. دیدم فرصت خوبیه، بهش گفتم پس اجازه بدید من یه مشورتی با بچه‌ها کنم. رفتم توی حیاط پیش بچه‌های انجمن، که آقای میم می‌خواد بهم کادو بده، چه کتابی بردارم. یه کتابی بگید بالای صدتومن باشه که اساساً بچسبه بهم. هرکس یه چیزی گفت: همه رقم‌های بالای صد. آخرش آتش بدون دود رو برداشتم.

رفتم مثل خوشحال‌ها مجموعۀ کامل کتاب رو برداشتم. اومدم به بچه ها نشون دادم. همه کفشون برید، واقعاً بهت این رو هدیه داد. این که خیلی گرونه!!

بهشون گفتم: خب خودش گفت. کلاً از تعجب شاخشون  دراومده بود. همه هم می‌گفتند ما از این به بعد همین‌جا تولد می‌گیریم.

خلاصه دیشب کلی کادو تولد گرون گرون گیرم اومد. بعد از چند روز خیلی زشت، دیروز خوش گذشت و از ته دل خندیدم واقعاً. ان‌شالله نصیب شما بشه همچین کادوهایی.



پ ن: بعد از نوشتن این پست به این نتیجه رسیدم من نمی‌تونم مثل دلژین خوشمزه ماجراها رو تعریف کنم. بعد از این، این مدل پست ها رو با مریم هماهنگ می‌کنم که چطوری بنویسمشون والا.



  • گلی

سرماخوردگی اونجاش قشنگه که بغض داره خفه‌ات می‌کنه. تلفنت زنگ می‌خوره، با شنیدن اونیکه که پشت خطه اشکت درمیاد. اونیکه پشت خطه ازت می‌پرسه سرماخوردی؟ و تو با خیال راحت می‌گی: آره. لامصب چه سرمای زشتی هم هست. اونیکه پشت خطه داره برات داروهای گیاهی تجویز می‌کنه. تو با خیال راحت بدون اینکه خجالت بکشی گریه می‌کنی. اونیکه که پشت خطه می‌گه سرمای زشتیه بیشتر مراقب خودت باش. تو می‌گی آره خیلی زشته. زشت‌تر از اونی که فکرشو می‌کنی.

  • گلی

لینالونا

دوشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۰:۱۱ ب.ظ

می‌دونید من یه وقت‌هایی عجیب به ایدۀ بعضی کتاب‌ها حسودی می‌کنم. ایدۀ بعضی کتاب‌ها اونقدر خوب هستند که با خودت می‌گی: وای لامصب این چه‌طوری به مغز نویسنده‌اش رسید؟

بعد همین‌طوری با شوروشوق کتاب رو می‌خونم بعد... بننننننننننننننگ نویسندۀ تیرخلاص رو بهت می‌زنه و تو تق می‌افتی زمین چون با اون ماستمالی آخر کتاب، یه‌جوری توی ذوقت می‌زنه که تا مدت‌ها نمی‌تونی از روی زمین بلند شی و کتابی دستت بگیری.

کتاب لینالونا برای من این شکلی بود.

خانم کلر ژوبرت عزیز، دفعه‌های بعد لطفاً با شخصیت‌هایی مثل لینالونا یکجوری مهربان باشید و یکجوری برخورد کنید تا لینالونا‌ها قهرمان دخترها بشن نه فقط یک کارکتر و به قول منتقدین ادبی یک تیپ شخصیتی.




  • گلی

برای حنا و دوستداران ویرایش

دوشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۲۰ ق.ظ

امروز قرار است کلیشۀ «داشتن» را با هم وارسی کنیم.

«داشتن» به معنی مالک بودن و در اختیار گرفتن است. جاهایی که «داشتن» در این معناها به‌کار نرفته باشند، اشتباه است و باید شما دوستان عزیز شکل صحیح آن را بنویسید.

خب حالا نگاهی بیندازیم، ببینیم چه بلایی سر فعل «داشتن» آوردیم و در چه معناهایی از آن استفاده می‌کنیم.

۱. دیدن:  تصویر شما را ندارم.
۲. تماشا کردن: می‌ریم که داشته باشیم...
۳. شنیدن: صدایم را دارید؟
۴. گذاشتن: تأثیری که هدیۀ من بر مهسا داشت، باعث شد دوستی‌مان ادامه پیدا کند.
۵. کردن: بیایید رانندگی بهتری داشته باشیم.
نگاهی داریم به سرفصل خبرها.
۶. برگزار کردن: با هم نشستی صمیمی داشته باشیم.
۷. گفتن و عرض کردن: تسلیتی داشته باشیم به ...
سلام گرمی داریم خدمت همۀ ...
۸. بیان کردن و مطرح ساختن: ممکن است گزارش خود را داشته باشید؟
۹. پخش کردن: هر روز می‌خواهیم یک سرود خدمتتان داشته باشیم.
۱۰.  دادن: در این باره چه توضیحی دارید؟
۱۱. گرفتن: نباید رفتار دیگران را تحت نظر داشت.
۱۲. فراهم آوردن، فراهم کردن: چگونه زندگی متعالی داشته باشیم؟
۱۳. گذراندن: روزی خوب داشته باشید.
۱۴. نقل شدن، آمدن، ذکر شدن، بودن، سراغ داشتن: روایت داریم که ....
در قرآن آیه‌هایی داریم که ....

در مثال‌های بالا «داشتن» در معنای درست به‌کار نرفته و باید با کلمه‌های مناسب اصلاح شود؛ اما در مثال‌های زیر «داشتن» در معنای صحیح آن استفاده شده.

۱. همواره به یاد داشته باشید که ...
چگونه رابطۀ صمیمانه‌ای داشته باشیم؟
(همکرد «رابطه» و «یاد»، کلمۀ «داشتن» است.)
۲. چگونه دندان‌های شفاف و براقی داشته باشیم؟ (برخوردار بودن)
۳. چگونه فرزندان خلاقی داشته باشیم؟ (تربیت‌کردن)
۴. چگونه تارنمای جذاب داشته باشیم؟ (ساختن)
۵. چگونه همسر مناسب داشته باشیم؟ (دست‌وپاکردن)
۶. دارم می‌آیم. داشت می‌رفت. (ماضی مستمر و مضارع مستمر)

پ ن: یک کوچولوی یعنی در حد یک پست دیگر، صبوری به خرج بدهید، بحث کلیشه‌ها تمام می‌شود و می‌رویم سراغ مبحث نفس‌گیر اما شیرین گرته‌برداری.

پ ن ۲: عکس زیر هم برای حناست که گفت دنبال کتابی است که بتواند مباحث ویرایشی را به‌طور جدی دنبال کند. این سیرمطالعاتی را باید به همان ترتیبی که توی عکس می‌بینید، بخوانید. البته گزینه‌های یک و دو را بهتر است، جابه‌جا کرد یعنی اول ویرایش دکتر ذوالفقاری را بخوانید بعد غلط ننویسیم مرحوم نجفی را.

اگر به عکس دقت کنید، می‌بینید که جلوی هر کتاب، توصیه‌ای هست که کجاهای کتاب را بخوانید و کجاها را نه؛ لطفاً به این نکات هم دقت کنید.





  • گلی

الهی نگاهی ...

يكشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۲:۰۲ ب.ظ

الان تنها چیزی که دلم می‌خواد اینه که یکی با یه کیسه پر از شربت دیفن‌هیدرامین بیاد تو. بعد من دو سه تا شیشهٔ شربت رو یه جا سر بکشم. چشام رو ببندم و وقتی بازشون کردم جهنمی جایی باشم و از این درد و سرماخوردگی کوفتی خلاص شده باشم.

  • گلی