آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

دقیقا چرا خداجون؟

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۲۷ ق.ظ

یکجوری شیراز گرم شده و ما توی فروردین کولر روشن کردیم، انگار مقصر اینهمه بی اخلاقی انتخاباتی ماییم.





  • گلی

صرفا جهت فخر فروشی

پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ق.ظ

کتاب امضا شده توسط نویسنده کتاب "عاشقی به سبک ونگوگ "  و ایضا  "بی کتابی " و از همه مهم تر " موهای تو خانه ماهی هاست". 



  • گلی

خوبه حواسش هست.

يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۴:۴۸ ب.ظ

هر جا که دلم از دنیا می گیره. وقتی بعضی کارهای آدم ها ناراحتم می کنه و یا حتی عصبی، فقط یه چیز می تونه آرومم کنه. اونجا که خدا می گه : ذره ذره اعمالتان را حساب می کنم. با خودم میگم: خوبه خدا حواسش هست.

بعد خوشحال خوشحال، به زندگی ادامه می دم.

  • گلی

مثلا شعر

جمعه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۲۷ ب.ظ

هی مَرد 

کلماتت را هی کن به سمت شعرهایم

که من

 همان دختر شعرهای بی قافیه ام

به هم بریز کلماتت را

معجزه ای کن

بلند شو

غزلی بخوان و آشوبم کن

دوباره سر به هوا کن

مرا

که سالهاست 

در غربی ترین نقطه قلبم

منتظر فرمان توام




  • گلی

.

شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۵۲ ق.ظ

تولدم مبارک(:

  • گلی

چطوری بعضی ها می تونند اینقدر خوب بنویسند؟

چهارشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۶، ۰۳:۴۵ ب.ظ

تاریخ را همیشه دوست داشتم. همیشه دلم می خواست تاریخ ایران را از اول، اولش بخوانم. بچه که بودم همین کار را کردم. دقیق یادم نیست چند سالم بود. فقط یادم هست بخاطر علاقه ام به ذوالقرنینی که از قبل خوانده بودم دلم کشید تاریخ را از دوره هخامنشیان بخوانم. و خواندم. اما  کتابی که انتخاب کرده بودم آنقدر بد بود که  دیگر هیچ وقت سراغ تاریخ نرفتم. بد که می گویم یعنی اینکه  از حرف های قلمبه سلمبه توی کتاب سر در نمی آوردم و همین باعث شد که  شاید دیگر تاریخ را دوست نداشته باشم.

اصلا شاید برای همین تجربه های مشترک باشد که خیلی از ماها از تاریخ چیزی سر در نمی آوریم و اطلاعات تاریخیمان بر می گردد به همان اطلاعات کتاب تاریخ دوران مدرسه مان.

همین یک ساعت پیش که کتاب "بی کتابی "  را به عنوان اولین کتاب سال ۹۶ تمام کردم. دوباره یادم افتاد چقدر تاریخ خواندن را دوست دارم. چقدر خوب است که رمان بخوانی و از تویش تاریخ را مرور کنی وقتی خط به خط کتاب را می خواندم می توانستم لحظه به لحظه روز به توپ بستن مجلس را تصور کنم، با زن های  توی خانه ظهیرالدوله می رفتم از این سر خانه به آن سر خانه و غارت کردنش را می دیدم و حتی لحظه گلوله خوردن ناصرالدین شاه در حرم شاه عبدالعظیم را. همه این ها مثل یک فیلم خوش ساخت جلوی چشمم رژه می رفت و حظ می بردم از اینکه یک نویسنده پیدا شده که دغدغه تاریخ دارد و دلش می خواهد بجای اینکه کتاب هایش پر شود از عشق های آب دوغ خیاری دختر و پسر هایی با هر نوع تفکر و آیین و مذهبی، خط به خط تاریخ را برایمان با کلمه های جادوییش شرح داد.

حالا من به لطف کتاب های این نویسنده، ۱۵ خرداد را می توانم تصور کنم، حال دختران و زنان به اسارت رفته را می توانم تصور کنم، و حتی می توانم  لحظه به لحظه یوم التوپ را هم به زیبایی یک فیلم خوش ساخت تصور کنم!

پس  ممنون آقای محمدرضا شرفی خبوشان بخاطر تمام تاریخی که جلوی چشمهای من ورق زدید.


پ ن: کسایی که قراره از الان کتاب های آقای خبوشان رو بخونند باید این نکته رو دقت کنند، که شاید بیست سی صفحه اول کتاب ها براتون گنگ باشه، ولی صبور باشید و باز به خوندن ادامه بدید، تا جادوی کلمات کتاب به سراغتون بیاد و شما را جادو کنه، بعد خودتون می بینید که مزه کتاب آروم آروم زیر دندونتون میره و بدون اختیار ساعت ها می شینید و کتاب رو می خونید، یه وقت هایی باآدم های توی کتاب بغض می کنید، یه وقت هایی حسودی می کنید، و یک وقت هایی توی دلتون غنج میره که یه بخش تاریخ رو این مدلی دارید می خونید!


پ ن ۲: نوروزتون مبارک(:

امیدوارم سال نود و شش براتون کلی لبخند و حال خوب هدیه بیاره، به قول جناب آقا گل البته با پشتکار و تلاش خودتون(:

  • گلی

نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر

پنجشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۰۹ ب.ظ
یکی از خواننده های اینجا که من خیلی خیلی زیاد براش احترام قائل هستم، یک بار منو نصیحت کرد با این جمله که: سکوت خیلی خوبه. دنیا و آخرت آدم رو تامین می کنه!  اعتراف می کنم که دیروز به تاریخ بیست و پنج اسفند هزار و سیصد و نود و پنج خیلی شیک و مجلسی به حرفشون رسیدم. درست هست دیر رسیدم ولی خب مهم اینه که آدم اشتباه گذشته رو تکرا نکنه!



پ ن: اگر حرفی، نصیحتی، گله ایی چیزی داشتید، حتما بدون رودربایستی بگید(:




  • گلی

بی کتابی

سه شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۱۵ ب.ظ
بنظرم دهه های چهل و پنجاه اوج ادبیات داستانی ایران است و واقعا دوره شگفت انگیزی بود. همیشه با خودم فکر می کردم ما داستان نویس هایی مثل سیمین و جلال و محمود دولت آبادی و احمد محمود و ... داشتیم و حالا بعد از آن نسل طلایی داستان نویسی ما به کجا رسید؟
 بنظر من بعد اینهمه سال ما نه تنها پیشرفتی نداشتیم که پسرفت فاحشی هم داشتیم. فکر کنید امروز داستان نویس های برند ما که کتاب هایشان خوب می فروشد از لحاظ داستان نویسی هیچکدامشان به گرد پای یک کدام از نویسنده های دهه چهل و پنجاه  نمی رسد. و نمره های کارنامه  همه شان را روی هم بگذاریم به نمره قابل قبولی نمی رسند.
خب همه این نک و ناله ها برمی گردد به قبل از خواندن کتاب "عاشقی به سبک ونگوگ" بعد از خواندن این کتاب بود که ایمان آوردم که قرار است اتفاق هایی خوبی بیفتند توی حوزه داستان نویسی سال های پیش رو. و آن قدر از خواندن این کتاب لذت بردم و شگفت زده شدم  که از اینجا و آنجا و با زحمت انداختن دوستان نازنینِ جان،کتاب های دیگر جناب محمد رضا شرفی خبوشان را خریدم. موهای تو خانه ماهی هاست را حتما حتما و تاکید می کنم حتما بخوانید جناب شرفی خبوشان چقدر قشنگ توی این کتاب توانسته حادثه ۱۵  خرداد را بدون شعار بدون ادا اطوار برای نوجوانان بیان کند و از همه هیجان انگیز تر اینکه این اتفاقات را چقدر شاعرانه به حوادث عاشورا مرتبط کرد و ایضا کتاب بالای سر آب ها، کتابی که با نگاهی جدید به دفاع مقدس پرداخته ).
شاید یکی از اتفاقات خوب سال ۹۵ شنیدن خبر چاپ کتاب جدید جناب شرفی خبوشان به اسم "بی کتابی " باشد. آنقدر ذوق زده شدم از شنیدن چاپ این کتاب که بدون معطلی کتاب را خرید اینترنتی کردم( ما چون در ده‌کوره ای به اسم شیراز زندگی می کنیم، و با آن پخش افتضاح شهرستان ادب بدون شک این کتاب مثلا ده سال بعد به شیراز می رسید، خب باید حق بدید که توی این چند روز باقی مانده به سال ریسک کنم و خرید اینترنتی کنم). و در نهایت اینکه این  کتاب و کتاب های قبل را بخوانید و به حرف های من ایمان بیاورید.

پ ن:  کتاب "بی کتابی" را از سایت نبض هنر خریدم، اول اینکه این سایت کتاب ها را تا پایان سال به صورت کاملا رایگان برای شهرستان ها می فرستد. اتفاق جالبی که موقع خرید از این سایت برایم افتاد، برخورد خیلی خیلی خاص  خانمی بود که پیگیری کتاب های ارسالی را انجام می داد، تصور کنید یکی بهتان زنگ بزند و با یک صدای مهربانی بگوید: الو سیده زهرا؟
واقعا از مدل برخوردش کلی کیف کردم، باشد که بقیه دوستان هم یاد بگیرند.

پ ن: عکس خریدهای من از سایت نبض هنر و قاعدتا عکس از پیج اینستای نبض هنر است. اون کتاب عاشقی به سبک ونگوگ رو برای تولد دوستم با کلی تاخیر خریدم، از اونجایی که سلیقه کتاب خوانیمان کلی فرق دارد بهش خبر دادم فلانی ببین من یه کتابی پیدا کردم، که مطمئنم هم تو دوسش خواهی داشت و هم من. خلاصه اینکه منتظر است که این کتاب رو ببینه و دوستی ها دوباره شکل بگیره بخاطر یه کتاب:D




  • گلی

بابا لنگ دراز

دوشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۳۹ ب.ظ

بابالنگ دراز عزیزم

بعضی آدم ها را نمی شود داشت، فقط می شود یک جور خاصی دوستشان داشت. بعضی آدم ها اصلا برای این نیستند که برای تو باشند یا تو برای آن ها. اصلا به آخرش فکر نمی کنی. آن ها برای اینند که دوستشان بداری، آن هم نه دوست داشتن معمولی، نه حتی عشق. یک جور خاصی دوست داشتن که اصلا هم کم نیست. این آدم ها حتی وقتی که دیگر نیستند، در کنج دلت تا ابد یک جور خاصی دوست داشته خواهند شد.



بابالنگ دراز | جین وبستر | نشر افق


پ ن : بالاخره منم از این بابالنگ دراز گل گلی ها نصیبم شد، ممنون از دوست خوبی که این کتاب رو هدیه دادند (:



  • گلی

وحشی بافقی

شنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۵۲ ق.ظ

گله ای دارم از تو گله ای

که نگنجد به هیچ حوصله ای!

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۲۱ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۵۲
  • گلی