آرزوهای نجیب

بایگانی
پیوندها

۲۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

جیوه گی

جمعه, ۹ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۰۰ ب.ظ

یک برنامه یی شبکه دو دارد به اسم " جیوه گی " که دیشب به طور اتفاقی دیدمش ، از قضا مهمان دیشبشان رضا امیرخانی بود  امیرخانی وسط حرفهایش از یک خانم نویسنده انگلیسی اسم برد که گفت کتابش را حتما بخوانید که نگاهش به زندگی قشنگ است راستش را بخواهید این صحبت های امیرخانی آخر برنامه بود و تند تند حرف می زد و درست اسم کتاب خانم نویسنده را متوجه نشدم ، بعد از برنامه هر چقدر اسم خانم را نویسنده را گوگل کردم پیدا نشد که نشد ! بالاخره مجبور شدم یکبار دیگر این صفحه سایت امیرخانی را بخوانم ، خب حدسم درست بود و اسم خانم نویسنده جز پیشنهادهای امیرخانی هم بود ، من از کتابهایی که امیرخانی  توی سایتش معرفی کرد کتاب " فضیلت های ناچیز "  را از دیشب تا حالا شروع به خواندن کردم ، کتاب بامزه یی است ، داستان نیست بیشتر دلنوشته های اجتماعی است به نظرم ،  سه فصلش به نظرم خیلی با نمک بود ، فصل اولش که درباره شغل  نویسندگی است ، این فصل واقعا به درد حال این روزهای دخترهای ایرانی که همه شان دوست دارند نویسنده شوند عجیب می خورد اصلا از آن فصل هایی است که می توانند همه ش را کپی پیست کنند برای "درباره من " وبلاگ ها یا صفحات اینستاگرامشان !

فصل دوم درباره ی کشور انگلیس است ، یک جور با نمکی دارد از مردم انگلیس و خصوصیاتشان می گوید ، مثلا می گوید  کشور انگلیس از آن کشورهایی است که کمترین ظلم را به همنوع خود می کند ، این جمله را مقایسه کنید با تفکرات ما ایرانی ها که انگلیس روباه پیر است در سیاست هایش  ! خب هر کسی از نگاه خود به موضوعات نگاه می کند و این خیلی به نظرم جالب بود !

و فصل دیگری که خیلی برای من جالب بود فصلی بود که نگاه خانم نویسنده درباره جنگ  را می گفت ، این فصل هم قشنگی های خودش را داشت و پر بود از جمله هایی که می شد زیر تک تکشان خط کشید !


البته من مطمئن نیستم که کتاب " فضلیت های ناچیز " همان کتابی باشد که امیرخانی در برنامه جیوه گی معرفی کرده ولی خب من به صورت رندم این کتاب را خواندم و  در آخر برنامه جیوه گی را از شبکه دو ساعت ۹ شب ببینید حتما !


+ همین که امیرخانی بین کتاب هایی که  معرفی کرده کتاب های احمد محمود هست می شود بهش ایمان آورد ، در جریان هستید که احمد محمود از نویسنده های بسیار بسیار مورد علاقه من است (:


+ بعدا نوشت : کتابی که امیرخانی معرفی کرد ، همین کتاب فضیلت های ناچیز بود !

  • گلی

او

پنجشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۰۶ ق.ظ

نمی دانم کی ،  ولی یکهو زد به سرم که کمی دور شوم از آدمها ، اصلا با خودم فکر کردم وقتی نمی توانم خنده هایت را ببینم  وقتی نمی شود که از خنده هایت عکس بگیرم و پز خنده هایت را بدهم چه فرقی دارد که  اینستاگرام داشته باشم یا نه ؟ بهت نگفته بودم که عاشق خنده هایت شدم نه ؟ وقتی می خندیدی چشمهایت یک جور قشنگی سیاه می شد ، مثل یک تیله که افتاده باشد توی یک ظرف بلوری آب ! یکجوری برق می زد ،  یک جوری برق می زد که باید می دیدش !

راستی چند وقت پیش رفته بودم بازار وکیل و به نیت چشمهایت تیله خریدم . حتما تو هم مثل من ، از تیله خوشت می آید مطمئنم کلی ذوقش را می کردی ، چشمهایت حتما همان مدل همیشگیش برق می زد . ولی لعنت به تابستان که انگار قرار نیست با من سر سازگاری داشته باشد ، خواستم برایت بفرستمش ولی تابستان نگذاشت .....

راستی هنوز مثل قدیم می خندی ؟ هنوز هم احوالات دخترانه داری ؟ هنوز مثل زود پز زود جوش می آوری و به ثانیه نکشیده آرام می شوی ، آنقدر آرام که انگار نه انگار همین چند ثانیه پیش قرار بود آسمان را به زمین بیاوری بسکه عصبانی بودی ؟ این شب ها که من ، از کنج در تراس دنبال ماه می گردم تو دقیقا چکار می کنی ها ؟ اصلا من را یادت هست یا نه ؟ یا آنقدر درگیر آدمها شدی که اصلا یادت نیست روزی روزگاری ، من توی خاطراتت بودم !

اصلا چشمهایت سیاه بود یا میشی ! فکر کنم سیاه بود نه ؟رنگ چشمهایت دارد یادم می رود ، حتی صدای خنده هایت ! دارد یادم می رود که مثل ابر بهار بودی ، راستی قدت چقدر بود ؟ بلند بودی یا کوتاه ؟ می ترسم آنقدر نیایی آنقدر نیایی که حتی اسمت از یادم برود ! از چند خاطره نصف و نیمه انتظار معجزه که نداری نه ؟



  • گلی

زخم هایت را نفروش زندانی

چهارشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۵۰ ب.ظ
یادته واسکو؟ اونشب باران سگ میبارید انگار و من در مکاشفه ی نرسیدن کوه به کوه بودم.

صدای سمفونی رنج روزگار می آمد. پرسیدی ساعت چنده؟..گفتم: ساعت دقیقا خروسخوان

یکی از شبهای همیشه ی کسی است که نیست. باز پرسیدی تو همچین وقت خروسخوانی

چی میچسبه؟...گفتم : من الآن دلم قونیه میخواد...دلم "ها ها" و "هو هو " میخواد..دلم ساقی ِ

بیقرار میخواد..چشماتو بستی..به یه چیزی گوش میدادی انگار..پاتو بلند کردی..محکم کوبیدی

به زمین..گفتی به نظرت صدای پای من قشنگتره یا پوتین استالین؟دوباره کوبیدی..این پات..

اون پات...داد زدی "ها ها" کن..."هو هو " کن پسر..من فقط نگات میکردم..به دور اشاره کردی..

گفتی اون دیوار رو میبینی؟ اون فانوسا رو میبینی؟؟ اون دیوار کپک زده ی یه عشرت کده است

تو کابل..من لبخند زدم...اومدی نزدیکم..به چشمام نگاه کردی و گفتی: چرا وقتی لبخند میزنی

چشمات خیس میشه؟ گفتم: واسکو به نظرت از تنهایی این سالها که بگذریم تو خروسخوان

بعد از این سالها ،صبح که هوا روشن بشه گندمها برق میزنن دوباره؟؟ دستتو گذاشتی دو طرف

صورتم و گفتی: چشمات...چشمات رفیق....


+ خوبی رفتن بلاگفا این بود که کل آدرس  دوستان پرید و قشنگ فقط دوستان اضافه  شده سال نود نمی دانم چند را نشان  داد و از همه ی دوستان اضافه شده فقط دوتایشان ماند ، خب سرک کشیدن به گذشته تنها کاری است که می شود توی روزهای گرم تابستان انجام داد و نتیجه ش شد کشف پست بالا !

اینجا را ببینید

  • گلی

و باز هم " او "

يكشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۴۲ ب.ظ

این روزها دارم اشعار حافظ رو یکبار دیگر اما اینبار یک کوچولو جدی تر می خوانم ( شاید مثلا می خواهم برای دکتری خودم را کم کم آماده کنم ) قرار است هر روز فقط یک غزل بخوانم و اینکه بعضی از بیت هایش را هم حفظ کنم و برای اینکار هم لازم است بیت هایی که از بقیه بیت ها بیشتر چشمک می زند را اینجا بنویسم !

و اما حافظ جان  امروز در غزل شماره ۳۴ فرمودند  : 



علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن

که این مفرح یاقوت در خزانه تست !

  • گلی

او

يكشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۵۳ ق.ظ

دل من همی داد گفتی گوایی


که باشد مرا روزی از تو جدایی


بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم


بر آن دل دهد هر زمانی گوایی


من این روز را داشتم چشم وزین غم


نبوده‌ست با روز من روشنایی


جدایی گمان برده بودم ولیکن


نه چندانکه یکسو نهی آشنایی


به جرم چه راندی مرا از در خود


گناهم نبوده‌ست جز بیگنایی


بدین زودی از من چرا سیر گشتی


نگارا بدین زودسیری چرایی


که دانست کز تو مرا دید باید


به چندان وفا اینهمه بیوفایی


سپردم به تو دل، ندانسته بودم


بدین گونه مایل به جور و جفایی


دریغا دریغا که آگه نبودم


که تو بیوفا در جفا تا کجایی


همه دشمنی از تو دیدم ولیکن


نگویم که تو دوستی را نشایی


نگارا من از آزمایش به آیم


مرا باش، تا بیش ازین آزمایی









فرخی سیستانی !

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۵۳
  • گلی

شب های روشن

شنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۵۲ ق.ظ

تنها نشسته ام و حواسم نیست که دنیا با من است ! 






+ تابلو نیست که دارم شبهای روشن می بینم ؟ چقدردلم می خواست دوباره ببینم این فیلم را ولی خب ، یک روز هم بلند شدیم دیدیم که ویندوز لپ تاپ بالا نمی آید چند روزی دست آقای مهندس  بود تا دوباره راهش انداخت ! امشب قسمت شد  فیلم را  ببینم و چقدر برایم خاطره مرور شد ! زن باشی و حسودی نکنی به سکانسی که استاد توی رستوران منتظر رویا نشسته و حتی آخرین سکانس و حتی تر به سکانس یکی مانده به اخر اصلا حتی به تمام فیلم ! هیچی دیگر اگر قرار باشد یک خودکشی احساسی کنید حتما فیلم را ببینید !



  • گلی

او

جمعه, ۲ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۳۳ ب.ظ

آشکارا نهان کنم تا چند؟


دوست می‌دارمت به بانگ بلند !!





فخرالدین عراقی


+ هیچی دیگه دلم می خواد بیشتر عراقی بخونم

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۲ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۳۳
  • گلی

حافظ عزیز هم در غزل شماره ۳۲ اشاره کرده که : 


ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت

بخنده گفت که حافظ برو  ، که پای تو بست ؟

  • گلی

درباره من !

پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۴۷ ب.ظ

یکی از سرگرمی های من توی دنیای مجازی خواندن " درباره من"  وبلاگ ها و استاتوس های واتس آپ هست اصلا به نظرمن وبلاگ نویسی که قسمت "درباره من " وبلاگش را ننوشته باشد وبلاگ نویس نیست ! حالا هر چند دخترها توی " درباره من "  خیلی لوس عمل می کنند ولی با همه ی این لوس بازی ها ، پشت همه ی آن حرف ها می توانی هویت هر کس را پیدا کنی ! مثلا یکی آمده بود در قسمت درباره من صفحه اینستاگرامش این مدلی نوشته بود : عکاس ، نویسنده  ، شاعر ، ایلستریتور ، طراح ، نقاش و کلی هنر که از سر و کول این  هم وطن عزیز بالا می رفت ! وقتی قضیه جالب تر می شود که مثلا حضرات با زبان فصیح انگلیسی این چیزها را قید می کنند !

ولی هیچکدام از این لوس بازی ها دلیل نمی شود که من هر روز مثلا به استاتوس های واتس آپ دوستانم سر نزنم  اصلا اگر من به جای این کارشناسان امور اجتماعی بودم دقیقا از روی همین استاتوس ها و و درباره ی من ها یک مقاله ی جالب اجتماعی می نوشتم ! مثلا وضعیت دوستام تا همین دو دقیقه پیش قبل از اینکه شروع به نوشتن این متن کنم


+وارطان  سخن نگفت ، وارطان ستاره بود 


+ BE careful what U wish for 


+ خدایا دنیای خودته مختاری اما وجدانن یدونه سیب بهونه خوبی نبود 


+ Hey you .....I love you 


+  هیچ کس کامل نیست مثلا من تو را کم دارم ! 


+ بهترین دوست انسان ، انسان است نه کتاب 


+ خدایا دوسش دارم ! 


+ دردم از یار است و درمان نیز 


+ فقط خودمو و خودت ! 


+ یا مهدی ادرکنی 


+ در زندگی زخم هایی است که مثل خوره روح را می خراشد حتی اصبر ایوب هم پاسخ نمی دهد ! 


+ آبی بیکران را دوست دارم که مرا به سربلندی وا می دارد ! 


+در دسترس 


+ خوشحالی تو در خوشحالی دیگران است پس در خوشحالی دیگران کوشش کن !


+  ....


+اناالله و انا الیه راجعون 


+به تاوان دل شکسته ام هزاران دل را می شکنم ، گناهش گردن کسی که دلم را شکست ! 


+بزرگترین لذت در زندگی انجام دادن کاری است که دیگران می گویند تو نمی توانی ! 


+ای اهل علم بدونید ..... آقایی داشتم که نمی دونید چقدر مهربون بود ! 


+نوشتن پایان نامه خر است ! 


+ یه دعا می کنم یه آمین مشتی بذار پشتش : خدایا قسمت میدم نذار عروسی کسی عزای یه نفر دیگه بشه ! 


+ببخش مادر اگر با کودکیام پیرت کردم !


+ بیشتر بخند گلستان باغم آرزوست !


+ حتی اگر نباشی می آفرینمت ! چونان که لب تشنه ای سراب را .... 


+الهی راز دل گفتن دشوار است و نگفتن دشوارتر 


+ خود را به خدا بسپار وقتی که دلت تنگ است ! 


+ :| 


+ هر کجا هست خدایا به سلامت دارش ! 


+ عصا اضافی است بی بی ، تا خنده هایت با من است !


+دلم تنگ شده واسه مهربونیاتون ): 


+ هر کس باید قهرمان زندگی خودش باشد ....... بی خیال بقیه !


  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۴۷
  • گلی